you for me.17

385 53 16
                                    

Jimin

چشمم به جنی افتاد چشماش پر اشک شده بود چونش از عصبانیت میلرزید دستاشو مشت کرد

-برو بدرک ..عوضی لیاقتت همین پسره یه احمقه

جانگ کوک ازم فاصله گرفت

+احمق تویی که تموم مدت چشمت دنباله ثروتم بود برو به پدرت بگو جانگ کوک رو دست کم گرفتی من کسی نیستم که به همین اسونی از هر بی سروپایی رو دست بخورم من اگه بخام میتونم همرو به بازی بگیرم ولی کسی نمیتونه بازیم بده

جنی با نفرت به هردومون نگاه کردو ازمون فاصله گرفت کنار ستون خلوت ترین قسمت ایستاده بودیم که کسی صدامونو نشنوه
پشتش به من بود صورتم خیس از اشک بود و وقتی برگشت با حرص بهش توپیدم

+معلوم هست چه گوهی میخوری؟ قرارمون این نبود اصلا این بوسه....

از شدت بغض مکث کردم با صدایی لرزون ادامه دادم:چرا منو بوسیدی؟ چرا با من بازی میکنی؟ فک کردی کی هستی؟ که هرکار خاستی میتونی بکنی؟ من عروسک نیستم جئون !

سمت دستشویی که درست سمت راستم بود دوییدم بین راه صدام زد
-جیمین ...
ولی صبر نکردم رفتم داخلو درو بستم رفتم سمت روشویی و آبو باز کردم دستمو پر اب کردم به صورتم زدم به خودم تو ایینه نگاه کردم اون عوضی به چه حقی منو بوسید؟ چرا با احساسم بازی میکنه؟
در بشدت باز شد جانگ کوک بود درو پشت سرش بستو قفل کرد اخم غلیظی کرده و از همیشه جدی تره

-این کارا واسه چیه؟

+فک کردی با کی طرفی؟ یه پسر بدبخت که هرکار خاستی باهاش بکنی؟ عین عروسک تو دستات باهام رفتار میکنی که چی؟ که رئیسمی؟ من نباید بهت چیزی بگم چون تو رئیسی من خدمتکار؟

-مگه چیشده ؟ از اول قرارمون همین بود

بلند داد زدم: تو قرارمون بوسیدن نبود

چند لحظه با اخم نگام کرد کلافه تو موهاش دست کشید

-یعنی این تورو ناراحت کرده؟ اون بوسه؟ منو تو تمام مدت با هم بودیم با هم رقصیدیم و تو درهمه حال باهام بودی و حالا اینکارارو بخاطر یه بوسه میکنی؟
نیشخند زد : همم جالبه!

حرصم گرفت بنظرش اتفاقی که بینمون افتاد انقدر عادیه؟

+به دنیل چی گفتی؟ منو میخای بخاطر نقشه هات؟ منو نگه داشتی تا ازم استفاده کنی نقشه هات بگیره؟؟ تموم مدت بازیم دادی منو نگه داشتی واسه اینکارای لعنتی؟

باصدایی که سعی داشت بیرون نره گفت: مگه خودت قبول نکردی تا اخرش باشی؟

+من قبول کردم تا از اون دختر انتقاممو بگیرم و خاستم این وسط کمکتم کنم

-مگه غیر ازین بود؟

+متوجهی داری چیکار میکنی؟

از کوره در رفت ...تموم مدت روبه هم گارد گرفتیم
شونمو گرفتو پشتمو به سرامیکای سرد چسبوند از درد اخمام جمع شد
نگاهه خشمگینش تو چشمام خیره بود

sinner(коокмin)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora