prt.5

389 58 3
                                    

چنددقیقه ای گذشته بود..گشنه ام بود
بازم داشتم کم حوصله میشدم که اهنگ شاد پلی شد..منم که بی جنبه زود قرم میگیره

.همیشه عاشق رقص بودم.الانم دلم داره ضعف میره برم اون وسط شروع کنم رقصیدن..مغرورالسلطنه رو ندیدم لابد داره لباس عوض میکنه وای که چقدر حال میده حالشو بگیری درسته تا مرز سکته رفتم ولی می ارزید..

کم کم رفتم وسط و شروع کردم به رقصیدن.
انقدر اون وسط نور کم بود و جمعیت زیاد که داشتم خفه میشدم..ولی اهنگش بدجور ادمو وادار به رقص میکرد..جا کم بود  نمیتونستم ازادانه برقصم..هرکی تو حال خودش بود..دخترایی‌که تو بغل مردا نازو عشوه میومدن منم که کلا ازاد.نه کسی بود خودمو بندازم بغلش محض عقده ای نشدن یکم عشوه بیام نه اینکه میخاستم..
توحالو هوای خودم سیر میکردم که یکی دستشو روی کمرم گذاشت.و بعد از پشت اورد جلو و دور کمرم حلقه کرد..اول به دستای مردونش نگاه کردم.چه خوش فرمه
.تند برگشتم تا ببینم خودش کدوم خریه که دیدم واااااااای عجب خریه .یعنی عجب کسیه..

خودش بود،بدون لبخند زول زده بود به چشمام مات زل زده بودم بهش عین مجسمه صاف تو بغلش بودم..
محکم منو به خودش فشرد و زیر گوشم جدی و خشن گفت:"فکرکردی نشناختمت؟!من رو صداها خیلی حساسم و حافظمم قویه فکر نمیکردم دومین ملاقاتمون اینجا باشه واقعا جالبه"

حس میکردم جونی تو بدنم نمونده حتی نمیتونستم وایسم انقدر کمرمو سفت فشار میداد احتمال میدادم هرثانیه ممکنه بشکنه..
منو به خودش میفشرد نفسای داغش پوست صورتمو میسوزوند
نگاهم از پشت نقاب با ترس به چشماش میخکوب بود..نفهمیدم چیشد که نقاب رو با ی حرکت از صورتم برداشت
تنم یخ بسته بود خاستم خودمو بکشم عقب که با پوزخند منو به خودش فشرد خونسرد و جدی زیر گوشم گفت:کجا؟

التماس نکردم ولی اروم گفتم:"بزار برم گذشترو فراموش کن خوب؟"

"+نه من هیچوقت بیخیاله چیزی نمیشم در حقیقت بی تفاوت از کنار خیلی چیزا نمیگذرم "
لباشو به گوشم چسبونده بود و با حرارت نجوا میکرد.نفسش انقدر داغ بود که حس میکردم گوشم از حرارت داره میسوزه از طرفی هم حالم داغون بود

ترس و دلهره و حس داغی همگی هجوم اورده بودن بهم.. بازوهام تو دستای بزرگش درحال له شدن بود. از طرفی قلبم که دیوانه وار به سینه م میکوبید و ضربانش رو تا توی حلقم حس میکردم..به خودم که اومدم دیدم داره باهام میرقصه..

همچین سفت بهم‌چسبیده بود نمیتونستم تکون بخورم عین ی عروسک بی جون تو دستاش بودمو اون منو حرکت میداد..سرش هنوز کنار سرم ک لباش نزدیک گوشم بود-د..داری چیکار میکنی؟ ریلکس گفت:"می رقصیم"
-اما..+هیسسسس فقط ساکت شو بعدا به خدمتت میرسم

از کلام سردو لحنش بدنم به لرزه افتاده بود . یعنی ترسیدم؟عمرا بتونه کاری کنه هه هنوز منو نشناخته دستامو بزور بالا اوردم گذاشتم رو سینه اش به عقب هولش دادم ولی دریغ از ی میلیمتر  فاصله..

sinner(коокмin)Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin