prt.16

333 53 20
                                    

Jimin

بالاخره شر اون دختر کم شد موقع رفتنش از پنجره دیدم که چقدر ناراحته

اره خوب دیگه کی میتونه اینهمه به جانگ کوک نزدیک بشه فردا شب مهمونیه دنیله و من لحظه به لحظه استرسم بیشترمیشه ..ظهر وقتی کارامو انجام دادم

خاستم برم تو اتاقم که دیدم برای ناهار برگشت خونه تو دستش یه جعبه بود..

خدمتکارا داشتن میزو میچیدن و من بهش نزدیک شدم تا سالم کنم نیم نگاهی

کردو از پله ها باال رفت
برگشتم تا برم که صداش متوقفم کرد

-بیا بالا

برگشتمو از همونجا نگاش کردم پشتش بهم بود و داشت اروم از پله ها بالامیرفت

پشت سرش رفتم وارد اتاق شد و درو بست کتشو در اوردو دکمه بالا پیرهنش رو باز کرد

-بسته رو بردار

با تعجب بهش نگاه کردم دستمو رو جعبه کشیدم

+واسه منه؟

سرشو تکون داد نشست پشت میزش و طبق معمول انگشتاشو بهم گره زد

+چرا من؟

-سه دست لباس اون توعه هرکدوما خاستی میتونی واسه مهمونی بپوشی

+نیازی نیست قربان من میتونستم ی چیزی گیر بیارم بپوشم

-تکرارش میکنم انگار نمیخای بفهمیش نیاز نیست بگی قربان و اینکه بار اخرت باشه روی حرفم حرفی میزنی هر دفعه

+اصلا اونجا کی به من توجه میکنه

+اتفاقا برعکس باید توجه همه به تو باشه ولی نه اونطور که تو تصور میکنی

-یعنی چی

+من ازت دیشب چی خاستم؟

-گفتین دختررو دوست ندارین میخاین از سرتون بازشه ولی اون ول کن نیست

یه تا ابروشو داد بالا: و؟

- و گفتین مزاحمتاش به قدریه که براتون دردسر شده و میخاین جوری بهش بفهمونین که غرورش له بشه

انگشت اشارشو بطرفم گرفت: دقیقا درسته اون و پدرش برای ثروتم نقشه کشیدن
و من بعد از فهمیدنش ازت کمک خاستم

با تعجب بهش نگاه کردم : وا من چقدر... ینی تو چقدر .... خب نگفتی که باید چیکار کنم خب یادم رفت من این وسط چیکارم؟

+سخت نیست ... باید جوری رفتار کنی که باور کنه تو دوست پسرمی

دهنم باز مونده بود ولی اون خونسرد بهم نگاه میکرد

-من؟ من بشم دوست پسرت؟

سرشو تکون داد : دقیقا ... جوری رفتار نکن که انگار بلد نیستی یا نمیتونی .. شماها همتون تو نقش بازی کردن عالیین

sinner(коокмin)Unde poveștirile trăiesc. Descoperă acum