12.prt

313 47 3
                                    

Jungkook

ذهنم به کل از کار افتاده با حرفایی که شنیدم و التماس های اون پسر خاطرات بدی برام زنده شد
وارد سالن شدم دنیل کنار پنجره ایستاده بود با ورودم برگشتو بهم‌نگاه کرد

کمی ایستادم و نگاهش کردم تو چشمای هم خیره بودیم و من از درون تو خاطراتم میسوختم
به طرفش رفتم یک دستمو توی جیبم فرو بردم با دست دیگم به اون اشاره کردم

-تو چیکار کردی دنیل؟

متعجب نگاهم کرد

+منظورت چیه

-خوب منظورمو میدونی حرفایی که زدی حقیقت داشت؟

کلافه دستشو لای موهاش برد

+کدوم حرفا برو سر اصل مطلب

داد زدم: اصل مطلب همون حرفایه که بینتون ردوبدل شد ..بلندتر داد زدم: توعه لعنتی به یک زنه متاهل نظر داشتی

کمی نگام کرد و بعد بلند خندید
همینطور بهش نگاه میکردم و اون اشکایی که از خنده زیاد تو چشماش جمع شده بود رو پاک کرد

+خیلی جالب بود باورم نمیشه تو داری اینو میگی

میدونستم اون یک عوضیه ولی فکرشم نمیکردم دنباله یک زنه متاهل باشه

داد زدم: من هرچی باشم مثله توعه حرومزاده نیستم میدونی که چقدر این صحنه ها ازارم میده پس چرا؟

با خشم نگام کرد: حرفتو بفهم جانگ کوک من میدونم تو ازین عرضه ها نداری واسه همین میگم که من نتونستم خوب اموزشت بدم وگرنه تو اینطوری نبودی.

-نشدم چون نخاستم میدونی من منظورم چیه پس حق نداری هرچیرو به زبونت بیاری

+من هرچی بخام میگم  هر کار بخام میکنم من عاشق اون زن بودم

-ولی اون یک خانواده داشت اون یک پسر و یک دختر داشت

+داشت که داشت.. واسم مهم نبود من اونو میخاستم واسه همون

-زدی و خانوادشو نابود کردی اره؟

+حرفه ی من همینه پسر ..نابودی!

پشتمو بهش کردم با عصبانیت دستمو لای موهام کشیدم

-تو وجدان نداری؟

بازومو گرفتو برم گردوند

+تو که از من بدتری .تو یکی یکی دخترارو  با خاک یکسان میکنی.. تو اونارو به فلاکت میکشی و اخر توصورتشون تف میکنی ..چیه؟ الان جلوم حرف از وجدان میزنی

-اره من اونکارو کردم افتخار میکنم چون باید اون اتفاق براشون میوفتاد من پشیمون نیستم  ولی من جسمشونو نخاستم فقط روحشونو میخاستم

+ولی برای اون کار وجدانت خوابیده چرا ازم توقع  داری از چیزی که میخام چشم پوشی کنی

فریاد کشیدم : من از خیانت متنفرم

sinner(коокмin)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang