34

1K 258 32
                                    


نایل دستشو سمت کتاب ها و یادداشت های روی میز تکون داد و‌ گفت :

" چرا میخوای اینکارو بکنی ؟ "

هری سرشو تکون داد و مافینی که تو دستش بود رو گاز زد و گفت :

"به نظر جالب میاد ، من تا این سن دانشگاه نیومدم به نظرم زندگیم متفاوت میشه "

نایل و‌ سوفیا و هری تو کافه ی اطراف محوطه دانشگاه نشسته بودن . لیام و لویی سر کلاس بودن و‌ اونا منتظرشون بودن.

نایل در حالی که نوشته هاشو از هری دور میکرد ، دستشو تکون داد و گفت :
"ازش متنفر میشی ، من از درس متنفرم ، کاش یه آدم ثروتمند ‌و مشهور بودم "

سوفیا سرشو از روی کتاب درسیش بلند کرد ‌و‌ با خنده و‌ صدای بلند گفت :

" درس خوندنتو‌ ادامه بده عسلم ، همچین اتفاقی هیچوقت قرار نیست بیفته "

نایل ابروهاشو جمع کرد و با پوزخند گفت :

" من میتونم مشهور بشم ، قیافشو دارم "

هری سرشو بالا آورد و به ‌سوفیا نگاه کرد ، وقتی چشمشون بهم افتاد دوتایی باهم خندیدن.

نایل سرشو برد و عقب و جیغ کشید: "عوضی ، از سوفیا انتظارشو داشتم . اما تو نه ، اصلا ازت انتظار نداشتم "

با غرغر کردن از خودش صداهای عجیب و غریب در می‌اورد و‌ باعث بلندتر شدن خنده ی اونا میشد.

" شما داغونش کردین؟" صدای لیام باعث خندشون قطع شه ، نایل سرشو از رو میز بلند کرد و سرشو به سمت لیام چرخوند و دستشو به شکم لیام زد و گفت : " فقط قلبمو شکوندن ، لیام ؟ فکر میکنی من خوشتیپم ؟"

لیام زد تو سر نایل و بین سوفیا و نایل نشست.

لیام گفت : " اره رفیق تو خیلی خوشتیپی "

نایل لبخند زد و زبونشو واسه اون دوتا در آورد.

هری پرسید : " لویی رو این دور و بر ندیدی؟"

هری موندن تو کالج رو خیلی دوست داشت ولی امروز واقعا خسته بود و دلش میخواست زودتر بره خونه و بخوابه .

لیام صداشو پایین آورد و گفت : " نه ندیدمش ، هری میتونم ازت یه چیزی بپرسم ؟"

هری با اخم سرشو تکون داد ، اونا هیچوقت جدی به نظر نمیرسیدن ، از استرس شکمش به هم پیچید .

لیام شروع کرد و گفت : اوه ، اممممم ، در مورد دوس پسر سابقت.."

هری برگشت که پاشه ولی سوفیا برای نگه داشتنش دستشو دراز کرد و نایل با دست زد تو سر لیام و گفت :

Magic [L.S] [Completed]Where stories live. Discover now