Magic [L.S] [Completed]

02

Thank you dear      

چون ذوق دارم ، سعی میکنم زود به زود اپدیت کنم

_____________________________________
هری گل هاشو با علاقه نگاه میکرد و ذوق میکرد در حالی که نور خوشید به پشت سرش میخورد ، رنگ گلا باعث میشد حالش بهتر شه و خاکی شدن شلوارش به خاطر اونا بهش حس امنیت میداد.

صدای باز شدن در پشتی رو شنید ، ریکی رو دید که هنوز با لباس کاره و لبخند روی لبش واقعی به نظر میرسید. هری بخاطر نگاهی که بهم میکردن خوشحال بود همه چیز در مورد اون الان همونجوری بود که روز اول عاشقش شده بود.

ریکی با لبخند از باغش تعریف کرد گفت : " باغچه به عالی به نظر میرسه واقعا قشنگ شده " هری لبخند بزرگی زد و به گلای رز و مرواریدش نگاه کرد.

" ممنون ، دارم فکر میکنم که آفتابگردونم بکارم " ریکی دستشو دور کمر هری گذاشتو گردنشو بوسید .

" این خیلی خوبه ، من میتونم فردا واست از گلفروشی بگیرم، تو همه روزتو اینجا وقت گذروندی ؟"

اون با مهربونی گفت و هری تو بغلش آروم شد و سرشو تکون داد و احساس امنیت کرد ، حتی اگه ریکی به نظرش بد باشه هریو نجات داده و هری زندگیشو بهش مدیونه .
" نه شام رو آماده کردم ، الان تو فره ، برای بعد شامم کیک درست کردم " ریک تو بغلش فشارش داد و صورتشو بوسید.

ریکی بهش گفت : " تو شگفت انگیزی ، من خیلی دوستت دارم " و هری حس کرد همه ی بدنش میدرخشه.

هری همیشه ریکی رو اینجوری به یاد میاورد اون خیلی شیرین و دوست داشتنی بود، یادش اومد که اولین قرارشون اونو به کارناوال برد و بلندش کرد و بوسید ، اون هیچوقت همچین چیزی تو زندگیش نداشت هیچوقت تا قبل از این عشق رو تجربه نکرده بود ، این همه چیزی بود که میخواست.

هری صادقانه گفت : منم دوستت دارم
ریکی گذاشت هری به کارش برسه در حالی که داشت لبخند میزد رفت توی خونه.

" باید لباسمو عوض کنم ، بعدش میز رو میچینم " هری لباساشو عوض کرد تا تمیز و مرتب باشه ، همه چیز رو آماده کرد. لباسای ریکی رو هم جمع کرد اون باید همیشه خونه رو مرتب نگه داره.

از اتاق خارج شد و دید دوس پسرش پست میز نشسته و براش آب میوه ریخته و هری لبخند میزنه ، لیوانش پر شده ، ریکی بازم بهش آبجو نداد

" من بخاطر دیروز متاسفم ، میدونی که من نگران میشم و فقط نمیخام منو ترک کنی " ریکی گفت و هری سرشو تکون داد ، ریکی به جلو خم شد و لباشو بوسید .