09

1.2K 313 161
                                    

هری تو تختشون بیدار دراز کشیده بود . بدن برهنش زیر‌تخت احساس سرما میکرد ، ریکی کنارش دراز کشیده بود .

اینطور مواقع نمیدونست چه احساسی داره ، معمولا بعد از رابطه ی جنسی بین دو تا احساس میمونه ، اینکه خوشحاله یا ازش سو استفاده شده .

به پهلو برگشت و‌سرشو‌ روی سینه ی ریکی گذاشت . دستشو روی شکم خودش میکشید و‌یادش اومد که قبلا چه شکم عضلانی و صافی داشت . با گذشت زمان همه چی براش تغییر کرد و هری دیگه نمیدونست چه احساسی داره.

" تو بیداری " صدای خواب آلود ریکی‌ باعث شد هری سرشو بالا بیاره ‌و با لبخند بهش نگاه کنه . لبخند ریکی خواب آلود و‌ گرم بود.

"خوب خوابیدی ؟"

هری آروم گفت : " زیاد نخوابیدم "

ریکی دستشو بالا آورد تا با موهای هری بازی کنه ، هری اینکارو دوست داشت ، ریکی میدونست چجوری حالشو خوب کنه .

ریکی : " تو خیلی جذابی " هری از این تعریف قرمز شد و به پایین نگاه کرد.  " تو میدونی من چقد بهت اهمیت میدم ؟ من هروقت بهت آسیب میزنم مریض میشم ، نمیدونم چجوری جلوی اینو بگیرم"

هری به حرفاش فکر کرد و به چشماش تیرش نگاه کرد ، موهاش از مشکی به جو گندمی تبدیل شده بود ، هری دوسش داشت ولی نمیدونست باید چیکار کنه.

"من میدونم نمیخای به من صدمه بزنی ولی به این معنی هم نیست که اشکال نداره ، حس میکنم دیگه منو دوست نداری و به کسی دیگه علاقه داری "

هری با ترس اینارو گفت ، میترسید این حرفا باعث شه مسخره به نظر بیاد و‌ این چیزی که بینشون پیش اومده خراب شه ، ریکی سرشو تکون داد و با موهای هری بازی کرد.

ریکی گفت : " من کسیو غیر از تو دوس ندارم تو فرشته ی خاص منی ، من فقط تورو دوست دارم و تورو میخوام " و دوباره بوسیدش و‌ بعد دور‌ دوم سکس خوابیدن .

******

نور خورشید به باغچه هری می تابید ، اون چندتا گل انتخاب کرد و توی گلدون روی میز گذاشت . اونا زندگی رو به خونه هدیه میدادن ، هری امیدوار بود شادی رو دوباره به رابطشون وارد کنه .

ریکی رفت تا چیز کیک بخره و هری از اینکه نباید دسر آماده میکرد خوشحال بود و از اینکه ریکی میدونست چیزکیک دسر مورد علاقه هریه هیجان زده بود.

لبای هری هنوز از بوسایی که امروز کرده بودن بی حس بود و اون از توجهی که بهش شده بود میدرخشید. اون حس میکرد دوباره اول راهه و هیجده سالشه.

Magic [L.S] [Completed]Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora