PRT 17

31 3 9
                                    

جونگیون: درسته که من خواننده ی خیلی خوبی هستم ولی از یه چیز مطمئنم که نایون از من بهتره!
حرف جونگیون همه رو شگفت زده کرده بود. نایون تاحالا جلوی اتحاد جوانانان چوسان نخونده بود. 
سوجون: پس که این طور. فردا اولین روز کاری مونه و مهمونای خیلی مهمی داریم و این کوچولو میتونه برای اولین بار همچین مکانی بخونه؟!
سوجون از اینکه نایون طرف اون رو میگرفت حرص ـش گرفته بود. 
جونگیون: اما نایون که از من بزرگ تره:/
سوجون به حرف جونگیون توجه نکرد: خب دیگه خود خانم مدیر باید ترتیب همه چی رو تا اخر امروز بده.
-چی امروز؟
-هوم نمیتونی؟
خب اون خیلی غرور داشت و اگه میگفت نمیتونم غرورش رو زیر پاش میزاشت.
تا خواست دهنش رو باز کنه نایون  نزاشت حرفش رو شروع کنه: معلومه که میتونیم چی فکر کردی؟ تو خودت هم کار داری چرا نمیری به کارات برسی؟ اصلا همه بریم دیگه جونگیون بیا باهم بریم دنبال هموم چصغاله ای که گفت بگردیم.
-باشه اونی:) 
جونگیون نزدیک بود اونجا منفجر بشه. این مثل اولین قرارشون بود. البته که برای کار داشتن میرفتن بیرون ولی خب چون جونگیون در بیماری کصمغزی به سر میبره اینجوری توهم میزنه. 
بعد از اینکه حاضر شد رفت جلوی در تا نایون بیاد و باهم برن.
***
روز بعدش...
نایون: فاک میخوای چه غلطی الان بکنیم؟!
جونگیون: تو گفتی میتونیم! نزاشتی دهنم رو باز کنم کــه.
-حالا من یچی گفتم تو باید سریع تکذیب میکردی.
این دوتا ساعت ها داشتن باهم بدون هبچ حدفب دعوا میکرد. چون هر دو میدونستن که کاری نمیشه کرد ولی قفط میخواستن خودشون رو خالی کنن.
از دیروز تاحالا فقط تونستن برای خودشون بستنی بگیرن! 
چیونگ: بچه ها حالا قرار چه غلطی کنیم؟
-ای بابا نمک نپاش بچه. حالا فعلا نمیدونم چیکار باید بکنیم.
-احیانا چی کم دارید؟
-خب راستش لباش ها و لوازم آرایش فراهم ـه ولی نه استایلیست داریم نه آرایش گر.
-همین!؟
-اره دیگه چی میخواستی بچ:"|
-این که من براتون میکنم.
-چی یعنی تا الان واسه هیچی کونم رو سوراخ کردم؟
-اره...
نایون: خیلی خب حالا عه...مرسی چیونگی! و میشه به خودمم یاد بدی:)
-چرا که نه اول باید لباسات رو انتخاب کنم تا ببینم به آرایشی که تو ذهنمه میخوره یا نه.
***
چیونگ: خب بیا اینجا. استایلت بابد مثل دخترای ژاپنی باشه. این لباس صورتی با یه دامن کوتاه مشکی، شایدم بلند! من کوتاه رو ترجیه میدم. حالا باید آرایش کنیم.
***
جونگیون: نایون خیلی خوشگل شدی. واو!
-ای بابا خودم میدونم.
چیونگ: خب حالا بیا یک تمرین کنیم هنوز دوساعتی مونده. 
جونگی: منم موافقم بیا تمرین کنیم.
***
تقریبا ده دقیقه تا شروع مهمونی مونده بود. نایون استرسی نداشت! تمرین خیلی خوب پیشرفته بود و اون از خودس مطمئن بود. اما کسی که اینجا استرس داشت جونگیون بود؛ اولین بارش بود که مهمونی اونم تو کلاب برگذار میکرد.
یول به عنوان مسئول کلاب رفت روی صحنه به همه خوش آمد گفت و از مهمون ویژه نام برد. دیگه نوبت اجرای نایون شده بود.
نایون رفترو صحنه و شروع به خوندن کرد. این حال جونگیون رو بهتر میکرد.
سوجون: هی دختر کوچولو! نگران نباش همچی خیلی عالیه واقعا.
جونگیون: اولا من کوچولو نیستم! دوما کی نگران بود اومدی دلداری خودم میدونم کارم چجوریه.
-خودت متوجه نیستی یا چی که نمیتونی روی پاهات وایستی از بس میلرز ـن:/
-چـ...چی؟ چرت و پرت نگو.
-فقط اینو بدون که من همیشه حمایتت میکنم خوشگله:)
-چخه! میمون(اینجا لحن شوخی امیزی داشت بخدا خیلی باهم صمیمی ـن نگید جونگیون رو بی ادب جِلو میدم)
باهم دیگه شروع کردن به خندیدن که صداییی باعث شد به خودشون بیان...
***
فلش بک به دیروز...
*چیونگ*
نایون و جونگیون رفته ـن. خیلی وقت بود بخاطر کارامون نتونستم با دوست پسرم وقت بگذرونم برای همین یکم خجالت می کشیدم برم پیشش ولی اون خودش اومد. 
سانگ ته: خیلی وقته باهم وقت نگذروندیم بریم بیرون کافی شاپ؟!
-عا سانگ ته! چرا که نه من میرم حاضر بشم. 
-جایی نمیریم بهتره طول ندی تو هردومون خیلی کار داریم؛)
-دو سوته میام!
***
رفتیم به نزدیک ترین کافه ای که وجود داشت. واقعا هر دومون خیلی کار داشتیم.
-چنگی. نباید با جونگی و نایون میرفتی بیرون تو، تو این چیزا کارت خیلی خوبه. البته تو همچی کارت خوبه که...
-مرسی سانگ ته ولی نگران نباش خودشون اخر میان پیش خودم. تو دوتا موز رو نمیشناسی؟ 
-خب دقیقا برای همین میگم باهاشون برو.
-بیا فعلا لذت ببریم...

𝒍𝒐𝒗𝒆 𝒄𝒍𝒖𝒃 ☕︎Where stories live. Discover now