بیوگرافی راوی این پارت
https://kprofiles.com/changmin-tvxq-facts-profile/
________________________________پیشنهاد تحقیقات توی یه روز کاملا عادی بهمون داده شد. یه وبلاگ، دو تا دانشجوی کنجکاو، یه جرقه برای شروع کار و همه چیز به طرز غیرعادی سریع پیش رفت. معمولا مراحل اولیه و پیدا کردن یه اسپانسر برای تحقیقات ماهها طول میکشه و حتی در برخی موارد به سال میرسه. با این حال، دوقلوهای کنجکاو مین-مین، لقبی که به سومین و جیمین داده بودیم، همه چیزو در عرض چند هفته حل کردند. درست خاطرم نیست کدومشون بود که اولین بار وبلاگ نامجون رو خوند، چون وقتی برای مطرح کردن موضوع تحقیق اومدن، به نظر نمیرسید هیچ کدومشون کمتر از اون یکی مایل به این تحقیق باشن یا کمتر از اون یکی دربارهش اطلاعات داشته باشن؛ رقابت همیشگی!
جواب البته که مثبت بود. چون من و هارا که این پیشنهاد در حضور هر دومون مطرح شده بود، کمتر از اون دو تا مشتاق این تحقیقات نبودیم و حالا هر چهار نفرمون وسط این مخمصهی خطرناک گیر کرده بودیم و حتی انگشت اتهام هم به سمت ما برمیگشت.
- تو به ما مشکوکی؟
چهرهی بهتزدهی نامجون که این جمله رو به زبون آورده بود، میتونه توصیفی از چهرهی بقیهی ما باشه. در واقع خود من هم که این جمله رو شنیدم، همچین حالی دارم. هر چند نمیتونستم با اطمینان ادعا کنم که در این وضعیت ما بی تقصیریم چون در خوشبینانهترین حالت، ما چهار نفر، مسئول زندگی همدیگه بودیم، اما مطمئنم شنیدن اتهام قتل چندان سنخیتی با احساس گناه من نداره. البته درک میکنم که اون پسر به تازگی دوستش رو از دست داده، اما تهمت زدن به هر کسی به نظر خیلی عاقلانه نمیاد.
با این حال به نظر میرسه یونگی چندان با من موافق نیست: «کس دیگهای رو دیدید که وارد این خونه بشه؟»
از هر طرف صدای نفسهایی که ناباورانه بیرون داده میشن و صدای اعتراض بلند میشه و چیزی طول نمیکشه که این اعتراضها از طرف نامجون تبدیل به اتهام میشن: «تو تنها کسی بودی که تموم این ساعتها کنار هوسوک بودی...»
خدایا، کیم نامجون، درافتادن با کسی که عزادار دوستشه، به نظر کار عاقلانهای نمیاد. اما تموم نگاههام به سمت نامجون جوابی دریافت نمیکنن.
- خوب؟ منظورت چیه؟ من کشتمش؟
تهیونگ در دفاع از یونگی وارد بحث میشه: «این مسخرهست... یونگی هیونگ چرا باید به هوسوک هیونگ صدمه بزنه؟»
- نمیدونم، به فرض که اون کشته شده باشه، اولین مظنون کسیه که کنارش بوده، درست نمیگم؟
- ولی من تنها کسی نبودم که پیش اون بود.
نگاهها این بار به سمت دکتر برمیگرده. دکتر هیچ چیز در دفاع از خودش نمیگه. تنها شونههاش پایین میافته. مثل این که نمیتونه رفتاری رو که در حقش شده باور کنه. میتونم بهش حق بدم. گرچه شاهد تلاشش برای برگردوندن هوسوک نبودم، اما میتونستم توی اون تاریک و روشن صبح، قطرات عرقی رو که از سر و صورتش سرازیر بود، ببینم. با این حال قبل از این که بتونم از کسی دفاع کنم، بحث ادامه پیدا میکنه.
YOU ARE READING
Who's Next
Mystery / Thrillerنوشته شده توسط @so_ng2 و vinchi کاورها از @Emethod یک تیم تحقیقاتی برای بررسی اتفاقات عجیبی که توی خونهی تهیونگ رخ میده تصمیم میگیرن توی اون خونه زندگی کنن اما اتفاقاتی که سالها قبل برای ساکنان قبلی اون خونه افتاده دوباره و این بار برای اونها تک...