با چشمهای گرد شده و دهان باز به تخته خیره شد تا این که وحشتزده اعلام کرد: «مین یونگی!»
با سرعتی باورنکردنی از اتاق بیرون دوید و ما رو هم به دنبال خودش کشوند. مسلما یونگی نمیتونست قاتل باشه. اون بعد مردن هوسوک نابود شده بود. پس منظور کلانتر چی بود؟ چرا با این عجله به اتاق انتهای سالن بالا میدوید؟ این قدر از نتیجهای که گرفته بود، مطمئن بود؟ اصلا این نتیجه چی بود؟ قاتل بیش از یک نفر بود؟
تقههای کلانتر روی در اتاق یونگی بی نتیجه موند. شتابی که توی حرکات کلانتر دیده میشد، شبیه هیجان یا خشم نبود. بیشتر شبیه وحشت بود. نتیجهی وحشتناکی که توی سرم نقش بست، منو جلو انداخت تا به کمک کلانتر برم و یونگی رو صدا بزنم. چند لحظه بیشتر طول نکشید که همه از اتاقهاشون خارج میشن و ازمون میپرسن چه خبره، اما هیچ کدوممون نمیتونیم جوابی بدیم. کلانتر شروع به تنه زدن به در میکنه و من هم توی این کار بهش ملحق میشم. گرچه بعد از ضربهی اول مطمئن میشم که این کار کاملا احمقانهست و اینو دردی که توی شونهم پیچید، بهم میفهمونه. با وجود قدیمی بودن خونه، به نظر میرسه درها کاملا محکم و سالم باشن.
- صبر کنین برم کلید یدک رو بیارم!
جملهی تهیونگ همزمان که حل کنندهی یه مشکله، یه مشکل دیگه به وجود میاره: «چه طور باید تا اومدنش صبر کنیم؟»
- میشه یه نفر هم به ما بگه چه خبره؟
جیمین کلافگیش رو با این جمله نشون میده. تهیونگ بلافاصله میرسه و با دستهایی که از عجله میلرزه، کلیدی رو که دنبالشیم، از میون بقیه کلیدها به دستمون میده. من درو باز میکنم و کلانتر با اسلحه بیرون کشیده وارد اتاق میشه.
حتی قبل از این که وارد اتاق بشم، آهی که از سمت کلانتر به گوشم میرسه، تمام امیدهام رو بر باد میده.
حالا کلانتر رو میبینم که اسلحهاش رو پایین آورده و کنار تختی که قطعا متعلق به یونگیه، ایستاده. ناخودآگاه جلو میرم و چند قدم عقبتر از کلانتر میایستم. اولین چیزی که توجهم رو جلب میکنه، ملافههای چروکیدهی روی تخته و بعد چشمم به صورت کبود یونگی و چشمهای قرمز و بی حرکتش میافته.
صدای پای بقیه رو از پشت سرم میشنوم که وارد اتاق میشن و خیلی زود دکتر و پدر جلوی دیدم رو میگیرن. ولی همون چند ثانیهای که نگاهم به یونگی افتاد، مغزم به سرعت جزئیات صحنه رو حفظ کرد. برای همین وقتی برخلاف دکتر و پدر که با نگرانی و امیدواری دارن دنبال علائم حیات توی یونگی میگردن، پشتم رو به تخت میکنم، باز هم میتونم بدن یونگی رو جلوی چشمام تصور کنم. سرش که یک طرف کج شده بود، لبهای کبودش، نگاه بی فروغش، همهی اینها نشونه یک حقیقت وحشتناک بودند: قربانی بعدی مشخص شده.
YOU ARE READING
Who's Next
Mystery / Thrillerنوشته شده توسط @so_ng2 و vinchi کاورها از @Emethod یک تیم تحقیقاتی برای بررسی اتفاقات عجیبی که توی خونهی تهیونگ رخ میده تصمیم میگیرن توی اون خونه زندگی کنن اما اتفاقاتی که سالها قبل برای ساکنان قبلی اون خونه افتاده دوباره و این بار برای اونها تک...