تا همین چند دقیقه پیش میتونستم بگم امروز روز خوبیه. از اون روزهایی که همه چیز بر وفق مراد پیش میره و حتی طبیعت هم مطابق میلت رفتار میکنه. مسیر خلوت بود و نور آفتاب از بین درختهای پربرگ دو طرف جاده روی شیشهی جلوی ماشین میتابید. اون قدر سر حال اومده بودم که شیشه رو کامل پایین آوردم تا هوای خوشبوی بهارو استشمام کنم و همزمان با موسیقی ملایمی که از رادیوی ماشین پخش میشد، زمزمه میکردم. معمولا به این جور موقعیتهای قشنگ و دوست داشتنی میگن آرامش قبل از طوفان!
آخه کی فکرشو میکرد لاستیک ماشینی که همین یک هفته پیش خریدم، پنچر بشه و مجبور بشم بقیهی راه رو پیاده برم؟ الان با وجود کوله پشتی بزرگم، دو ساک سنگینی که هر لحظه سعی دارن وجود جاذبهی زمین رو بهم اثبات کنن و مسیری که پیش روم باقی مونده، بقیهی روز چندان هم جالب به نظر نمیاد.
بالاخره بعد از ده دقیقه پیادهروی توی مسیری پر از دستانداز به مقصدم میرسم. ساک سنگینم رو روی زمین میذارم و یه نگاه به نمای بیرونی ساختمون میندازم.
پسر! هنوز وارد نشده این خونه داره منو میترسونه.
نمای ورودیش شبیه خونههایی میمونه که از دهه ۹۰ خالی از سکنه بودن. با این حال مالک ساختمون بهمون اطمینان داده بود که ساختمون رو تا قبل از رسیدن ما نظافت میکنه، گرچه انگار قصدی برای سر و سامون دادن به درختهای توی حیاط نداشته، چون هرس نشده و نامنظم تموم ساختمون رو دربرگرفتن.
انگشتمو روی زنگ میبرم و بعد از فشردنش دوباره نگاهمو به درختهای ترسناک میدوزم. اون درختی که حتی اسمش رو هم نمیدونم و حجم برگهاش شبیه یه توپ خیلی بزرگه به تنهایی کافیه تا هر کسی رو بترسونه.
درست وقتی به این فکر میافتم که امکان نداره چیزی ترسناکتر از اون درخت این جا وجود داشته باشه، تمام کائنات به علاوهی یه صدای خشدار از پشت سرم دست به دست هم میدن تا اشتباهمو بهم گوشزد کنن.
- این جا چی کار میکنی؟!
دستپاچه برمیگردم و دنبال منبع صدا میگردم. این جاست؛ یه پسر یا قد متوسط و اندام باریک جلوم ایستاده و مستقیم به من خیره شده.
آروم باش جین، فقط یه آدمه...
معلومه که یه آدمه، انتظار داشتم چی ببینم؟
متوجه میشم تقریبا به میلههای در پشت سرم چسبیدم، سریع خودمو جمع و جور میکنم و با حالت مودبانهای جواب سوالش رو میدم: «با صاحب این ملک کار دارم، راستش مهمون کیم تهیونگ هستم، میشناسیدش؟»
قبل از این که جواب بده چند ثانیهی دیگه هم به سردی سر تا پای منو بررسی میکنه: «فکر نکنم الان کسی درو برات باز کنه. مطمئنی بدون دعوت نیومدی؟»
YOU ARE READING
Who's Next
Mystery / Thrillerنوشته شده توسط @so_ng2 و vinchi کاورها از @Emethod یک تیم تحقیقاتی برای بررسی اتفاقات عجیبی که توی خونهی تهیونگ رخ میده تصمیم میگیرن توی اون خونه زندگی کنن اما اتفاقاتی که سالها قبل برای ساکنان قبلی اون خونه افتاده دوباره و این بار برای اونها تک...