عجب اوضاعی!
این چیزی نبود که وقتی وارد عمارت نفرین شدهی خانواده کیم شدم، انتظار داشتم. میدونستم قرار نیست این جا یه تعطیلات آروم داشته باشیم. چندتا حادثهی عجیب، قطع برق، رفت و آمد ارواح و شنیدن صدای گریههاشون توی راهروها، خیلی دور از انتظار نبود. ناسلامتی قرار بود این جا خونهی ارواح باشه، ولی این...
من برای اثبات دلایل علمی وجود حوادث ماوراءالطبیعه به این خونه اومدم. اما چیزی که تا الان به دست آوردم، آدرنالین بیش از حد، وحشت از کسایی که توی تاریکی بهم نزدیک میشن و البته یادگیری کمکهای اولیه بوده.
- سرش رو بگیر بالا.
بدنم خود به خود نسبت به دستور دکتر واکنش نشون میده. آروم سر نامجون رو با دو دستم بالا میگیرم تا دکتر بالشی رو که سومین آورده، زیر سرش بذاره. دکتر خیلی سریع علائم حیاطی نامجون و خراش خونآلود روی پیشونیش رو بررسی میکنه و وقتی چشمهاشو آروم روی هم فشار میده و نفسش رو با آسودگی بیرون میفرسته، باعث میشه همهی کسایی که با وحشت کنار راه پله جمع شدن هم نفس راحتی بکشن.
قربانی زندهست!
اما این حس آسودگی، خیلی زود با چیزی تاریکتر عوض میشه. نمیدونم فقط منم، یا بقیه هم این حس مزخرف عذاب وجدان و شرمندگی رو دارن. چند دقیقه پیش، وقتی صدای جیغ سومین رو شنیدم، بدون فکر و با عجله خودم رو به راه پله رسوندم. صحنهی وحشتناکی بود. نامجون پایین پلهها به پشت افتاده بود و میتونستم رد خون رو روی پیشونیش ببینم. ولی توی اون موقعیت اولین چیزی که به ذهنم رسید، این بود که «خوبه که سومین صدمه ندیده».
میدونم این احساسات توی همچین موقعیتی طبیعی هستن. از همون زمانی که این جنایتها شروع شدن، مدام از این که یکی از افراد نزدیک به من صدمه ببینن، وحشت داشتم. دیدن چهرهی بچههایی که دوستاشون رو از دست داده بودن، غیر قابل تحمل بود. برای همین هم عادیه اگه به خاطر سالم بودن دوستم خوشحال بشم.
ولی احساسات و افکار بعدی که به قلب و ذهنم هجوم میآوردن، به هیچ وجه عادی نبودن:
«خوبه که قربانی بعدی تو نبودی جیمین»
«هنوز فرصت برای فرار کردن هست، قاتل حواسش با بقیه گرمه، پس میتونی همراه دوستهات فرار کنی.»
تمام این افکار باعث میشن احساسات متناقضی رو تجربه کنم. خوشحالی به خاطر زنده بودن و غم، شرمندگی و عصبانیت به خاطر انسانیتی که انگار توی وجودم داره کمرنگ میشه. شاید تنها من نیستم که همچین افکار خودخواهانهای دارم، ولی باز هم این باعث نمیشه که احساس حقارت نداشته باشم.
- چه اتفاقی افتاد؟
کلانتر بالای سر ما ایستاده و با اخم غلیظی، راه پلهها و نامجون رو بررسی میکنه.
YOU ARE READING
Who's Next
Mystery / Thrillerنوشته شده توسط @so_ng2 و vinchi کاورها از @Emethod یک تیم تحقیقاتی برای بررسی اتفاقات عجیبی که توی خونهی تهیونگ رخ میده تصمیم میگیرن توی اون خونه زندگی کنن اما اتفاقاتی که سالها قبل برای ساکنان قبلی اون خونه افتاده دوباره و این بار برای اونها تک...