شاید تهیونگ دروغگوی خوبی باشه، اما نمیتونه تغییر رنگ صورتش که به وضوح چند درجه کمرنگتر میشه رو کنترل کنه.
- ترسیدی؟ داشتم رفتار جن زدهها رو تمرین میکردم. فکر کنم وقتی سوکجین هیونگ برسه، لازممون بشه.
با این که کنایهی نیشداری در جواب تهیونگ آماده کردم، ولی برگشتن هوسوک و جونگ کوک باعث میشه بی خیال کوبوندن حرفهام توی صورت اون بشم و این یکی رو هم به حسابش اضافه کنم.
هوسوک متوجه جو سنگین بین من و تهیونگ نمیشه، کمی جلو میاد و توضیح میده: «کنتور برق و فلکهی آب رو دست کاری کردیم، از گاز هم دیگه نمیتونن استفاده کنن.»
جونگ کوک در حالی که گونی روی دوشش رو بالا میکشه از پشت سر هوسوک ادامه میده: «بهتره عجله کنید، تا سوکجین هیونگ نرسیده باید رد پاها رو از بین ببریم.»
تهیونگ سریعتر از من به حالت عادی برمیگرده، مثل چند لحظه پیش وانمود میکنه هیچ اتفاقی نیفتاده و از جونگ کوک میپرسه: «اون چیه با خودت آوردی؟»
جونگ کوک گونی رو روی زمین میذاره و اجازه میده خاک جمع شده داخل اون رو ببینیم.
- توی حیاط پر از مصالحه، فکر کردم واسه پوشوندن رد پاهای خودمون میشه ازش استفاده کنیم.
با وجود این که اصلا دلم نمیخواد، ولی اعتراف میکنم: «چه عجب، بالاخره به یه دردی خوردی!»
جونگ کوک به چارچوب در تکیه میده و با خستگی میخنده: «هنوزم نمیدونم واسه چی داری از من انتقام میگیری.»
تهیونگ به جای من جواب میده: «شاید به خاطر دفعهی پیشه که مست بودیم و توی ماشینش بالا آوردیم؟»
خیلی جدی به سمت من برمیگرده و اضافه میکنه: «هوم؟ ولی ما که به خاطرش عذرخواهی کردیم.»
خدای من! این یکی رو فراموش کرده بودم. عجیبه ولی تعداد بلاهایی که این دو پسر سر ماشین بیچارهی من آوردن، بیشتر از اونه که حتی یادم بمونه!
سری به علامت تاسف تکون میدم و در حالی که از آشپزخونه بیرون میرم، جواب میدم: «خودتون رو با حدس زدن خسته نکنید، مطمئنم حتی اگه تا آخر دنیا هم ازتون انتقام بگیرم، باز هم حسابمون با هم صاف نمیشه.»
هوسوک قبل از بیرون اومدن به یخچال خاک گرفتهی گوشه آشپزخونه اشاره میکنه: «لازم نیست اونو چک کنیم؟»
ولی تهیونگ بهش اطمینان میده: «اون جا احتمالا الان تبدیل به خونهی حشرات بومی شده.»
هوسوک همون لحظه شروع نقشه رو اعلام میکنه: «من میرم بیرون کشیک وایستم. سر جاده که دیدمش دو تا زنگ میزنم»
تهیونگ با دست بهش اشاره میکنه که بره و بقیه هم مشغول کار میشن. با تعجب و دهان باز دارم تماشاشون میکنم. توی تمام عمرم ندیده بودم این قدر سریع و فرز کار کنن. یخچال کاملا خالی شد، آب و گاز توی لولهها خالی شد و با سرعت رد پامون رو با خاک پوشوندن. هوسوک همون لحظه به نشونهی نزدیک شدن سوکجین طبق قرارمون دو بار زنگ رو به صدا درآورد. تهیونگ نگاهی به به بیرون انداخت و بعد از مطمئن شدن از این که نتیجهای که گرفتیم درسته، اعلام کرد: «باید سریع بریم توی حیاط»
YOU ARE READING
Who's Next
Mystery / Thrillerنوشته شده توسط @so_ng2 و vinchi کاورها از @Emethod یک تیم تحقیقاتی برای بررسی اتفاقات عجیبی که توی خونهی تهیونگ رخ میده تصمیم میگیرن توی اون خونه زندگی کنن اما اتفاقاتی که سالها قبل برای ساکنان قبلی اون خونه افتاده دوباره و این بار برای اونها تک...