جونگکوک:
هیونگ من یکم استرس دارمجین هیونگ:
خوب میشی
اگه اتفاقی افتاد سریع بهم زنگ بزن تا بیاد دهن تهیونگو سرویس کنمجونگکوک:
اوکیجین:
روز خوبی داشته باشیجونگکوک:
حتما
مرسی(^^)جونگکوک صدای درو که شنید از استرس هری قلبش ریخت نفس عمیقی کشید لبخندی زد و در رو باز کرد تا آیدلشو ببینه
″آماده ای؟″
تهیونگ با لبخند از جونگکوک پرسید
«آره،لطفا برای امروز مراقبم باش»
جونگکوک مودبانه تعظیم کرد
″هستم ...خیلی زیاد″
تهیونگ دستشو به سمت جونگکوک گرفت
″زودباش″
جونگکوک با خجالت دست تهیونگ رو گرفت
تهیونگ به کیوت بودن جونگکوک لبخندی زد
و این شروع قرار دو نفره اونا بودجونگکوک دوست داشت بیشتر به جاهای خلوت برن تا شلوغ اونا به یکی از قلعه های قدیمی رفتند که پر از درخت های ساکورا بود
تهیونگ کلاه و ماسکشو زده بود بنابراین هیچکس نمیتونست اون و جونگکوکو بشناسه اون یه آیدل بود پس طبیعی بود نتونن کارهایی که یه کاپل عادی انجام میدن انجام بدن هر چند اونا یه کاپل نبودن....فعلا...
بعدش اونا داخل شهر چرخیدن و جونگکوک چند تا عکس با گوشیش گرفت
در آخر تهیونگ از جونگکوک خواست برن خونش که باهم برن فیلم ببینن«مطمئنی مشکلی نیست منو به اینجا دعوت میکنی؟»
جونگکوک با تعجب پرسید″مطمئنم ...ببخشید که نمیتونم تورو به سینما ببرم″
« نه نه اصلا من سینما رو از اونجا که شلوغه دوست ندارم چرا بریم سینما وقتی میتونیم تو خونه فیلم ببینیم»
″درسته،پس بیا داخل خجالت نکش بهرحالی کسی غیر از ما دوتا اینجا نیست″
جونگکوک سرشو تکون داد و وارد خونه شد و تعجب کرد که پذیراییش چقد باحاله و صد البته پر از چیزای گرون
پذیراییش اندازه کل آپارتمان جونگکوک بود اما اون فقط یه پذیرایی بود با مبل های فانتزی یه تی وی بزرگ یه میز شیشه ای و هر چیزی که یه پذیرایی میتونه داشته باشه
اینجا حتی از یه سینما هم بهتر بود″روی مبل بشین تا من برم یکم پاپ کورن بیارم″
جونگکوک سرشو تکون داد و آروم نشست اون هنوز از باحال بودن اینجا تعجب میکرد اون حتی یواشکی چند تا عکس گرفته بود از اونجا که احساس میکرد داخل قصر شاهزاده نشسته
خب...تهیونگم یه شاهزادس یه شاهزاده خوشتیپ
و جونگکوک بیشتر از همیشه احساس خوشبختی میکرد از اونجا که روی یکی از مبلهای آیدلش نشسته بود
YOU ARE READING
IT STARTED IN A WRONG SENT|| VKOOK
Fanfiction«کامل شده» «فیکشن ترجمه ای» «اون موقعی که داری داخل تنهاییات غرق میشی و امیدتو از دست دادی در کمال ناباوری دستی تورو میگیره و به سمت خودش میکشونه» +هی من برگشتم _کاش برنمیگشتی +اوه بیبی وقتی اینطور میشی رو دوست دارم کاپل اصلی:ویکوک ژانر:انگست_کمدی_...