PART | 14

5.4K 973 120
                                    


از دید جونگکوک

در حال حاضر داشتم برای امتحانم درس میخوندم و شاید پروژمم شروع کردم

برررر..برررر

با لرزیدن گوشیم از جا پریدم و دیدم که «وی»دوباره بهم پیام داده
وی:
ظهر بخیر
میدونم مشغول درس خوندنی
فقط میخوام بفهمم چطور اینکارو میکنی

جونگکوک:
فک کنم اوکی باشم

وی:
آها
دیروز کمتر از همیشه بهم پیام دادیمT_T
ولی قول دادم وقتی داری درس میخونی اذیتت نکنم
عجیب نبود که از مدرسه بدم میومد
و خوبه که مدرسم تموم شده

جونگکوک:
واس تو خوبه
من هنوز یه پروژه دارم که باید تمومش کنم

وی:
چه پروژه ای؟

جونگکوک:
گرفتن عکسهای قشنگ از طبیعت

وی:
اوو میفهمم،بنظر میرسه به اندازه کافی آسونه

جونگکوک:
آره حتما اونم موقعی که سئول زندگی نمیکنی

وی:
هممم،چرا به جایی که طبیعت قشنگی داره نمیری؟

جونگکوک:
نمیتونم
من داخل انجام دادن کارا بیرون از خونه خیلی بدم

وی:
واقعا؟

جونگکوک:
آره کل زندگی من داخل ۵جا میچرخه
خونه،مدرسه،بیمارستان،بازار،و سره کار
من اصلا داخل فضای باز کاری نمیکنم برای همین نمی دونم کجا برم
به علاوه اصن نمیتونم نور خورشیدو بیشتر از ۲۰دقیقه تحمل کنم وقتی زیاد زیر نور خورشید میمونم حالم در حد مرگ بد میشه و تا چند روز تب دارم

وی:
این خیلی غم انگیزهT_T
خودشه
من قول میدم صبر کنم و نیاو ولی بم بگو کجا زندگی میکنی تا داخل پروژت بهت کمک کنم

جونگکوک:
این اتفاق قرار نیست بیوفته
بهت گفتم که من شخص مناسبی نیستم

وی:
پس پروژت چی؟

جونگکوک:
فک نکنم تو این ترم موفق بشم

وی:
لطفا نا امید نشو
تو میخوای عکاس بشی درسته؟
پس باید سخت تر تلاش کنی.هوم؟
جونگکوک:
....
وی:
کوکی؟

جونگکوک:
برمیگردم درس بخونم

گوشیمو یه گوشه پرت کردم و سعی میکنم از ویبره رفتن های مکررش چشم پوشی کنم میدونم که این رویای منه اما من نمیتونم به اون برسم
برای اینکه میدونم زیاد زنده نمیمونم و زندگی نمیکنم حتی اونقدر که بتونم فارغ التحصیل بشمش
این پروژه واقعا کمر شکنه
ای کاش میشد مثل یه آدم سالم بدنیا بیام و اونوقت شاید میتونستم زندگی مردم عادی رو تجربه کنم مثل داشتن دوستای زیاد و لذت بردن از زندگی
آهی میکشم دوباره غرق درس خوندن میشم
میدونم که شکست خوردم
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
مدتی بعد

IT STARTED IN A WRONG SENT|| VKOOKDonde viven las historias. Descúbrelo ahora