PART| 33

4.7K 772 263
                                        

جونگکوک تعجب کرد که تهیونگ چجور خوب بنظر میرسه و در عین حال فوقالعاده جوری که تهیونگ جلوی دوربین ژست میگرفت خیلی طبیعی بود

«اون واقعا خوشتیپه»

جونگکوک به آیدلش نگاه کرد که چطور برای هر شات چه ژستی میگرفت جونگکوک امیدوار بود بتونه یکی از اون عکسارو بگیره حتی یدونه از اونا کلی خوشحالش میکرد

_اون خیلی باحاله

_اون خیلی جذاابه

_اون عکاس لنتی خیلی خوش شانسه میتونی سر هر فوتو شات ببینش

_خدایا پارنتر اون بودن خیلی فوق العادس

_آه~دوس پسری مثل اون داشتن عالیه

این صدای اون دخترا بود که یه گوشه تهیونگ میدیدن و با خوشحالی حرف میزند جونگکوک متوجه شد که اونا   میکاپ آرتیست و استایلیست تهیونگن و بعضی هاشون کارهای تهیونگو میکنن

«چقدر خوش شانسند که میتونن تهیونگو هر روز ببینن»

جونگکوک لباشو آویزون کرد و با خودش فکر کردو متوجه شد که داره حسودی میکنه پس سرشو تکون تا این افکار از سرش بپرن

_آها ..تموم شد تهیونگ شی برای امروز کافیه

مدیر گفت تهیونگ آهی کشید و به سمت جونگکوک رفت
″ببخشید فکر نمیکردم یه فوتو شات دیگه هم داشته باشم″

«نه مشکلی نیست ممنون که اجازه دادی امروز  ببینمت تو مثل همیشه فوق العاده بنظر میرسیدی»

″البته ،بهر حال من کیم تهیونگم″

تهیونگ با غرور گفت

«الان شبیه خودشیفته ها شدی»

″خودشیفته؟یعنی مثل جین هیونگ؟منو با اون پیرمرد مقایسه نگاه نکن″

تهیونگ زیر لب گفت گفت

جونگکوک شروع کرد به خندیدن و تهیونگ خوشحال شد
اما با شنیدن

«تو هم مثل جین هیونگ بنظر میومدی»

شروع به غر غر کردن کرد و نگاهشو با اکراه دور کرد

_تهیونگ

تهیونگ پشت سرشو نگاه کرد و با دیدن زنی که به سمتش می‌اومد حالت چهرض عوض و بی حس شد

″اینجا چیکار میکنی؟″

_با من اینطوری بدجنس نباش من یه فوتوشات اینجا دارم و شنیدم تو هم اینجا بودی پس سریع اومدم تا ببینمت علاوه بر اون تو واقعا فوق العاده کار میکنی

زن با خوشحالی گفت

″این چیزی بود که میخواستی بگی؟  من میرم″

تهیونگ میخواست حرکت کنه ولی توسط دستی متوقف شد

_بیخیااال خوشحال باش که اومدم اینجا ببینمت

IT STARTED IN A WRONG SENT|| VKOOKOnde histórias criam vida. Descubra agora