« انتخاب اول »

1.8K 384 95
                                    

[۱۶ ژانویه ۲۰۱۵ | چین، پکن]
~ جونگکوک ~

کسی که بیشتر از همه‌ی اعضا بهش نزدیکم؟ واقعا نیازی نبود فکر کنم. جواب من مشخصا تهیونگ بود. با اعلام مجری هرکدوم به عضوی که بیشتر بهش نزدیک هستیم اشاره کردیم.

بدون اینکه نگاهش کنم به تهیونگ اشاره کردم. و وقتی بالاخره بهش نگاه کردم.... تا حالا بهم خیانت نشده، ولی فکر می‌کنم همچین حسی باید باشه! وقتی تهیونگ و جیمین همدیگه رو نشون دادن بی دلیل بغض چنگ زد به گلو و قلبم. شاید زیاد مطمئن بودم از اینکه منم انتخاب تهیونگم...

اینطور نبود که ندونم اونا خیلی باهم صمیمی هستن... می‌دونستم! می‌دونستم و بارها حسادت کرده بودم به اینکه می‌تونن باهم برن مدرسه. ولی الان واقعا می‌خواستم کسی که تهیونگ نشون می‌ده من باشم.

با خنده نگاهش از روی جیمین اومد رو من. سعی کردم خودمو جمع کنم و به روم نیارم ولی نتونستم جلوی خودمو بگیرم؛ نمی‌تونستم حتی الکی لبخند بزنم. دستمو برگردوندم خودم رو نشون دادم و نگاهمو ازش گرفتم. مجری خندید و زیرچشمی دیدم تهیونگ لبخندی زد که نمی‌دونم من توهم زدم یا الان واقعا معذب و شرمنده بود...
خب به هرحال حرکت من تقلیدی از شوگا و جین هیونگ بود ولی راضی بودم. حتی رپمان هیونگ هم داشت تهیونگ رو نشون می‌داد! واضحه... تهیونگ با همه صمیمیه!

 تهیونگ با همه صمیمیه!

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

میکروفون رو دادن تا هرکدوم نظر نهاییمون رو واضح اعلام کنیم

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.


میکروفون رو دادن تا هرکدوم نظر نهاییمون رو واضح اعلام کنیم. جیمین و رپمان هیونگ هر دو گفتن وی. چرا الان باید بغض می‌کردم؟ به زحمت لبخند زدم و گفتم: من خودمو انتخاب می‌کنم.

جین: من اول خودمو انتخاب کردم ولی چون جیهوپ منو گفت منم می‌خوام اونو انتخاب کنم. این بهتره!
شوگا: کسی که من بیشتر از همه بهش نزدیکم خودمم.
وقتی نوبت تهیونگ شد سرمو انداختم پایین تا چشم تو چشم نشیم.

تهیونگ: من نمی‌خوام بین نامجون هیونگ و جیمین یکی رو انتخاب کنم؛ انتخاب من...
مکث کرد و وقتی نگاهش کردم لبخند زد و ادامه داد:
تهیونگ: من جونگکوک رو انتخاب می‌کنم.

حالا اشاره‌اش به همونجایی بود که می‌خواستم ولی نمی‌تونستم بغضمو قورت بدم. لبخند نصفه‌ای زدم و دوباره سرمو انداختم پایین که متوجه نشن. این واقعیت که من انتخاب اول ذهن تهیونگ نبودم تغییر نمی‌کرد! اون وقتی دید من انتخابش کردم نظرشو عوض کرد. من نمی‌خواستم دلش بسوزه یا یه همچین چیزی...

بدون فکر ته رو انتخاب کرده بودم و می‌خواستم اونم بدون فکر انتخاب اولش من باشم...

~~~~
بعد مصاحبه تهیونگ با من سوار ماشین شد. داشتیم بر می‌گشتیم هتل و به خواست خودمون قرار شده بود من و ته باهم تو یه اتاق بمونیم.
تهیونگ: کوک؟
- بله؟
- اممم... همه چی رو به راهه؟
- آره.

- می‌دونی دیگه تو نزدیک‌ترین فرد به منی؟
ناخودآگاه پوزخند زدم: واقعا؟
تهیونگ: من اگه اولش جیمین رو گفتم به خاطر این بود که ما هم سن هستیم و خب...
- لازم نیست توضیح بدی ته. به هرحال هرکس یکی رو می‌گفت دیگه؟! نباید سر همچین چیزایی ازهم ناراحت بشیم که...
- ولی من می‌فهمم ناراحتی! ناراحت نباش دیگه از من؟!
یکم گردنش رو کج کرد و دقیقا مثل یه پاپی مظلوم داشت نگاهم می‌کرد. فاک! مگه می‌شد بهش نه گفت؟

به هرحال قهر می‌کردم هم به ضرر خودم بود. کسی که دلش تنگ می‌شد خودم می‌شدم چون اونی که گند زده بود به همه چیز و هم گروهیش رو فراتر از یه دوست می‌خواست اون نبود، بلکه من بودم!
- من از دست تو هیچ‌وقت ناراحت نمی‌شم ته.

این بار لبخندم واقعی بود. فکر کنم دروغ نگفتم... چون من واقعا نمی‌تونستم از دست تهیونگ عصبانی یا ناراحت بمونم. فقط از دست خودم و احساسات خودم عصبی می‌شدم.

در مقابل لبخندم یه خنده‌ی بزرگ‌تر و شادتر تحویل گرفتم. خم شد بوسه‌ی سریعی جایی بین گوش و گونه‌ام گذاشت و راحت نشست و بیرون رو نگاه کرد.
من می‌دونم... آخرش دیوونه می‌شم!

~~~~
تهیونگ: جونگکوکا؟
به خاطر مسواک تو دهنم در جواب صدامو بلند کردم و "همممم" ـی گفتم.
تهیونگ: بالش تورم بیارم رو تخت خودم؟
کف تو دهنم رو تف کردم و سرمو از سرویس بیرون بردم تا نگاهش کنم. نمی‌فهمیدم چی می‌گه اصلا.
- پس من چیکار کنم؟ بالش اضافه می‌خوای خب بگیم بیارن.
تهیونگ با خنده‌ سرشو انداخت پایین و دستشو گذاشت پشت گردنش و گفت: منظورم این بود توام رو تخت من بخوابی. دونفره است بزرگه خب...

نمی‌دونم وقتی بالاخره سرشو بلند کرد تو قیافم چی دید که هول‌ کرده اضافه کرد:
- می‌دونی که عادت دارم یه چیزی بغل کنم تا خوابم ببره. مخصوصا تو جای غریبه.

می‌تونست درخواست بالش اضافه بکنه و می‌آوردن براش. منم می‌تونستم الان این مسئله رو دوباره یادآوری بکنم ولی فقط گفتم: عیب نداره.

برگشتم تو سرویس تا کارمو تموم کنم اما... شت! من چرا نیش بازم جمع نمی‌شه؟؟؟

~~~~
ببخشید به خاطر تاخیر🥺💜
یکم طول کشید تا بتونم واسه این پارت تصمیم بگیرم... دو بار نوشتم و پاک کردم؛ حتی خواستم تولد تهیونگ هم بنویسم بعد پرونده‌ی ۲۰۱۴ رو ببندم ولی پشیمون شدم به دلایلی. از این پارت پرش زمانی‌های کمتر و جزئیات بیشتری داریم. تا الان بیشتر شبیه کتابچه‌ی آنالیز بود😂ولی از الان در کنار اون واقعیت‌ها، بیشر قراره فن‌فیک‌طور باشه.
امیدوارم خوشتون بیاد. هر نظر و انتقادی داشتید بگید حتما😊ووت هم یادتون نره ^_^

No camera, yes loveTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang