°P16°

507 109 5
                                    

فک کنم یکی از طولانی ترین پارت ها شد
بنظرتون چه بلایی سر رابطه یونسوک میاد؟
جانکوک چی میشه؟
⭐ووت یادتون نره ⭐
___________________________
نوار پانزدهم :

[بزار به یکی از سوال های تو ذهنت جواب بدم !
حالا که داری از خودت میپرسی
مگه میشه برادر ها همو قربانی خواسته های هم کنن !؟
باید بگم آره !

و این تنها نقطه اشتراک شَدو و گلس مایند بود !
اون برادرش رو قربانی کرد که جایگاهش رو نگیره
و شَدو برادرش رو قربانی کرد که جایگاهش حفظ بشه !

حالا اصلا چراداریم این رو میگم؟
بعضی وقت ها یه گل خیلی زیبا و ارزشمنده
ولی وقتی لمسش کنی دستت رو میخراشه و این بهت اسیب میزنه ، پس قربانیش کن !

اینجا
توی این زندگی
میان همین شب های تاریک و پرنور نیویورک
در حالیکه مردم مشغول راه رفتن و حرف زدن هستن
هممون قربانی هستیم ،
فقط اینو فراموش نکن

اگه قربانی نکنی ، قربانی میشی
و
اگه قربانی بکنی هم قربانی میشی !

پس زندگی کن و هر چیزی که مانع عاشق شدن
و قدرت گرفتن و پیشرفت کردنت میشه رو کنار بزن ..

همون کاری که شَدو با مرگ برادرش کرد
و
گلس مایند با زندگی برادرش !

فک کنم حالا بیشتر از یه جواب سوال
، به دست آورده باشی ...]
.
.
.
زمان گذشته:

برای چندمین بار زنگ در خونه قدیمی رو زد و
خبری نشد،
جیمین و تهیونگ پشت سر جانکوک به ماشین تهیونگ تکیه داده بودن
و به تلاش های جانکوک نگاه میکردن ،

جانکوک ...
پسرکی که تمام امیدش جمع شده بود پشت
باز شدن اون در چوبی لعنتی! 
جانکوک تمام روزهای بعد از رفتن یونگی به خودش لعنت میفرستاد
که چرا مانعش نشد ،
چرا بیخیالش نکرد
چرا جلوشو نگرفت
و در جواب تمام اینها فقط به خودش میتونست بگه ،
خود جانکوک بود که پیام رو برای یونگی به سایت ارسال کرد ،
خود جانکوک بود که به یونگی کمک کرد به خواسته ش برسه ،
خود جانکوک بود که شعله های انتقام یونگی رو برافروخته تر کرد ،
و پایان تمام ای کاش های جانکوک
به اینجا ختم میشد که
ای کاش زودتر احساسش رو به یونگی میگفت ..

تهیونگ با دیدن جانکوک و دیدن خانه ی ایی که معلوم بود کسی توش نیست
نگران تر میشد و
از طرفی خیالش راحت بود 
هوسوک خونه نبوده و مجبور نشد که اونو ببینه ..

به سمت کوک قدم ورداشت و
دستش رو روی شانه های کوک گذاشت

تهیونگ: کوکی بهتره بریم ، کسی اینجا نیست

جانکوک توی سکوت به در خانه زل زده بود ،
به ارامی دستش رو از زنگ خونه پایین اورد و
شانه های سنگینش رو به دست های تهیونگ سپرد

GLASS ROSE - SOPEWhere stories live. Discover now