" هوسوکا ..هوسوکا .. هوسو.. نه نه نه هوسوک نههههه..."
تهیونگ با شنیدن فریاد های دوباره یونگی به سرعت خودش رو به اتاق رسوند و با دیدن بدن تب داری که داشت توی تب میسوخت دوباره بغضش شکست ، همه چیز توی سیاهی ای که هوسوک بجا گذاشت به دست یونگی داشت غرق میشد ...
تهیونگ : یونگی..یونگی بیدارشو داری کابوس میبینی
یونگی با ترس و لرزش شدید بدنش پلک های خسته و قرمز شدش رو از هم فاصله داد ، آخرین بار ارزو میکرد وقتی چشم هاش رو باز میکنه هیچ چیز دیگه رو نبینه ! اما دوباره سقف همون اتاق ، تهیونگ و نور کمی که راهرو به داخل اتاق تابیده میشد ،
سلول انفرادی مین یونگی !دست های باند پیچی شده ش رو به دست تهیونگ رسوند
خودش رو از یاد برده بود و حالا حتی این تهیونگ هم دیگه نمیشناختیونگی : ت...ته...یونگ
تهیونگ : هیونگ بهتری ؟ میدونم نیستی .. میدونم یونگی ، میدونم و اینکه نمیتونم کاری کنم با دیدنت دارم زجر میکشم
یونگی : خلاص.. خلاصم کن
تهیونگ : نمیشه.. نمیشه.. هوسوک ..بهم این اجازه رو نداده
یونگی : هوسوک
قطره های بی جان دوباره از چشم هاش پایین ریختن ، چشم های مشکی خون نشسته اش میسوخت ، این درد فقط درد قلبش نبود ، درد بند بند روحش بود که وجودش رو داشت خورد و خورد تر میکرد
یونگی : باید بریم .. هوسوک منتظره
با فشاری که به ارنجش اورد به سختی سر جاش ایستاد و خواست از تخت کوچک پایین بره ، تهیونگ جلوش رو گرفت
تهیونگ : هیونگ ، هیونگ نهه لطفا هیونگ نمیشه
یونگی : من باید برم .. هوسوک اونجاس گلس مایندم اونجاس
اینبار تهیونگ با بغض و فریاد بیشتری داد زد
تهیونگ : یونگی بس کن خواهش میکنم بسه هوسوکی در کار نیستیونگی خنده ی تلخی کرد ؛
یونگی : من میرم ، میرم ، تهیونگ میرم ، پولا ، هوسوک !تهیونگ عاجزانه جلوی پای یونگی نشست و این بار اون بود که داشت مقابله یونگی اشک میریخت
تهیونگ : هیونگ ۲۰ روز گذشته ، ۲۰ روزه لعنتی ، هیونگ هوسوک ۲۰ روزه لعنتیه که مرده ، تمومش کن ... تمومش کن یونگی داری تمام این ۲۰ روز میکشی خودتو ، من و جانگکوکو .. یونگی بسه بسه هوسوک زنده نیست بس کن ..
فلش بک " 20 روز قبل *
یونگی توی انباری مخفی ساختمان خودش رو مخفی کرده بود
جایی که توی نقشه هک شده ساختمان پیدا کرده بود
اشک میریخت ،
بعداز اون تماس لعنتی و شنیدن صدای شلیک ،
چه بلایی سر هوسوک اومد ؟
میخواست نفهمه میخواست میان اشک های ضعیفش هنوز هم امیدی به دوباره دیدن هوسوک به خودش بده ،
پشیمونی فایده ای نداشت ..
این دام رو خودش پهن کرده بود
از روزی که هوسوک قدرتش بیشتر از شَدو داشت میشد ،
از مقام شدو بودن خودش کنار کشید تا با نفوذ به گلس مایند زمینش بزنه و دوباره برگرده به جایگاه طلاییش !
YOU ARE READING
GLASS ROSE - SOPE
Fanfictionوضعیت: فصل اول تمام شده 🔴 [ما با چرخش زمین شروع کردیم برای تغییر و دنیا مارو بهم رسوند ، حالا هر روز از خودم میپرسم آیا ما واقعا عاشق بودیم ؟] °کاپل : سپ ، یونسئوک °کاپل فرعی : هوپکوک، تهجین ، ویکوک .... °ژانر : رومنس، معمایی ، اسمات ، فیلم نامه ای...