°P 21°

368 85 3
                                    

" هوسوکا ..هوسوکا .. هوسو.. نه نه نه هوسوک نههههه..."

تهیونگ با شنیدن فریاد های دوباره یونگی به سرعت خودش رو به اتاق رسوند و با دیدن بدن تب داری که داشت توی تب میسوخت دوباره بغضش شکست ، همه چیز توی سیاهی ای که هوسوک بجا گذاشت به دست یونگی داشت غرق میشد ...

تهیونگ : یونگی..یونگی بیدارشو داری کابوس میبینی

یونگی با ترس و لرزش شدید بدنش پلک های خسته و قرمز شدش رو از هم فاصله داد ، آخرین بار ارزو میکرد وقتی چشم هاش رو باز میکنه هیچ چیز دیگه رو نبینه ! اما دوباره سقف همون اتاق ، تهیونگ و نور کمی که راهرو به داخل اتاق تابیده میشد ،
سلول انفرادی مین یونگی !

دست های باند پیچی شده ش رو به دست تهیونگ رسوند
خودش رو از یاد برده بود و حالا حتی این تهیونگ هم دیگه نمی‌شناخت

یونگی : ت...ته...یونگ

تهیونگ : هیونگ بهتری ؟ میدونم نیستی .. میدونم یونگی ، میدونم و اینکه نمیتونم کاری کنم با دیدنت دارم زجر میکشم

یونگی : خلاص.. خلاصم کن

تهیونگ : نمیشه.. نمیشه.. هوسوک ..بهم این اجازه رو نداده

یونگی : هوسوک

قطره های بی جان دوباره از چشم هاش پایین ریختن ، چشم های مشکی  خون نشسته اش میسوخت ، این درد فقط درد قلبش نبود ، درد بند بند روحش بود که وجودش رو داشت خورد و خورد تر میکرد

یونگی : باید بریم .. هوسوک منتظره

با فشاری که به ارنجش اورد به سختی سر جاش ایستاد و خواست از تخت کوچک پایین بره ، تهیونگ جلوش رو گرفت

تهیونگ : هیونگ ، هیونگ نهه لطفا هیونگ نمیشه

یونگی : من باید برم .. هوسوک اونجاس گلس مایندم اونجاس

اینبار تهیونگ با بغض و فریاد بیشتری داد زد
تهیونگ : یونگی بس کن خواهش میکنم بسه هوسوکی در کار نیست

یونگی  خنده ی تلخی کرد ؛
یونگی : من میرم ،  میرم ، تهیونگ میرم ، پولا ، هوسوک !

تهیونگ  عاجزانه جلوی پای یونگی نشست و این بار  اون بود که داشت مقابله یونگی اشک میریخت

تهیونگ : هیونگ ۲۰ روز گذشته ، ۲۰ روزه لعنتی ، هیونگ هوسوک ۲۰ روزه لعنتیه که مرده ، تمومش کن ... تمومش کن یونگی داری تمام این ۲۰ روز میکشی خودتو ، من و جانگکوکو .. یونگی بسه بسه هوسوک زنده نیست بس کن ..

فلش بک " 20 روز قبل *

یونگی توی انباری  مخفی ساختمان خودش رو مخفی کرده بود
جایی که توی نقشه هک شده ساختمان پیدا کرده بود
اشک می‌ریخت ،
بعداز اون تماس لعنتی و شنیدن صدای شلیک ،
چه بلایی سر هوسوک اومد ؟
میخواست نفهمه میخواست میان اشک های ضعیفش هنوز هم امیدی به دوباره دیدن هوسوک به خودش بده ،
پشیمونی فایده ای نداشت ..
این دام رو خودش پهن کرده بود
از روزی که هوسوک قدرتش بیشتر از شَدو داشت میشد ،
از مقام شدو بودن خودش کنار کشید تا با نفوذ به گلس مایند زمینش بزنه و دوباره برگرده به جایگاه طلایی‌ش !

GLASS ROSE - SOPEWhere stories live. Discover now