°P10°

614 127 44
                                    

نوار نهم :

[هیچ وقت توی زندگیتون جوری پیش نرید که
پیشرفت شما وابسته به خراب کردن ادم های اطرافتون باشه !
هر پله ایی که تو نفر جلوت رو از روش کنار زدی ممکنه باعث سقوط خودت هم بشه !

از اونجایی که جانکوک همیشه
بهم میگه گاهی وقتا مثل  پدربزرگا حرف میزنم ،
پس بهتره به عنوان یه نصیحت پدربزرگانه برای هرکسی که الان داره صدام رو میشنوه بگم !

پله های اوج خودت رو بساز و طی کن ،
قرار نیست هیچ وقت روی پله هایی که متعلق به تو نیستن به اوج برسی !

من برخلاف همه هم سن و سال های خودم رفتار میکنم
چون من پله های خودم رو دارم طی می‌کننم
حتی اگه بالاترین نقطه این پله ها
یه طناب دار بلند قرار گرفته باشه ، به سمتش میرم !

امروز درست ۲۲ نوامبره
و در حالی که تمام شما ادم های معمولی
و تکراری در حال گذر کردن از خیابون ها هستید ،

من در حالی که دارم به دوربین امنیتی برجه ارز های دیجیتال
لبخند مضحکم رو میزنم و ادامسم رو باد میکنم
اولین قدم برای تغییر جهت راه رفتن شما توی خیابون رو ورمیدارم !

قطعا تا الان من رو شناختید و
بعد شنیدن این نوار میرید سراغ دوربین امنیتی !
خب بزار به نشونه براتون بجا بذارم !

تاریخ هیچ وقت کت مشکی رنگم که استین سمت راستش
زرد رنگه رو فراموش نمیکنه ،
و یه روزی ازش پرچمی میسازه بر علیه تون !   ]

.
.

هوسوک نیم نگاهی از پشت شیشه ماشینش به خیابان شلوغ  صرافی ها انداخت ،
کلاه مشکی رنگش رو پایین تر کشید
تا چهره ش کمتر به چشم بیاد ،

با بلندشدن صدای ویبره گوشیش
دست های مصرش رو از فرمان ماشین جدا کرد ،

+ واقعا لازم بود بین این همه ادم هم دیگرو ببینیم؟

- تا همین الانشم دیر کردی جانگ هوسوک پس برای من بهانه نیار

+ حالا که اینجاییم ، قدم بعدی چیه؟

- ساعت ۱۳:۱۳ دقیقه  ،  خودتو به برج ارز های دیجیتال برسون
و سعی کن تا قبل از ۱۳:۱۳ دقیقه توی طبقه ۱۷ هم باشی !
بعد از باز شدن در اسانسور برو سمت راست !

+خب؟

-خب چی؟ بقیشو وقتی رسیدی میگم اه چقدر پر حرفی جانگ
+ یو ..نگ...

یونگی گوشی رو قطع کرد و با لبخندی که
لثه های صورتی رنگش رو نشون میداد
به اسکرین گوشیش نگاهی کرد ،

تکیه ش رو از دیوار روبه رو برج ارزی نیویورک گرفت
و به سمت داروخانه ایی رفت که چند قدم دورتر بود

GLASS ROSE - SOPEWo Geschichten leben. Entdecke jetzt