10.

557 148 14
                                    

از صمیمی بودنشون متعجب بود ولی حرفی برای زدن نداشت

نگاهشون کرد که دو دختر با موهای بلند قرمز رنگشون خودشونو تو بغل یونگی جا کردن و میخندن

دختر ها شباهت زیادی به لانا داشتن این شباهت با موهاشون چند برابر میشد

کمی بعد بچه ی دیگه ای که به پسر بود با موهای مشکی و صافی که شباهت به بقیشون نداشت وارد سالن شد ولی به یونگی حتی نزدیک هم نشد

سرشو برگردوند و نگاهی به همراه نا اشنای یونگی انداخت

جیمین با دیدن اون چشم ها و شباهت بیش از حد زیادش به یونگی نا خواسته دهنش باز شد

این پسر ورژن کوچیک یونگی بود؟

-"هیون"

یونگی گفت و دستشو برای در اغوش کشیدنش باز کرد ولی پسر حرکتی نکرد و تنها نگاه خیره ای بهش انداخت

هیون سرشو به سمت جیمین کج کرد و به چشم های روشنش خیره شد

نگاه کردن به اون تیله های ریز مشکی بدن پسر مو طلاییو می لرزوند شایدم یخ میزد

مثل زمانی که تازه یونگیو دیده بود؟

-"اون کیه؟"

با شنیدن صدای بم هیون که از سنش بزرگتر بود از فکر بیرون اومد

-"خب..اون دوست منه"

هیون رو به روی یونگی ایستاد

-"همون پسری که عاشقش شدی؟"

-"پسرم با یونگی هیونگت معدب صحبت کن!"

-"مامان یونگی یکیو دوست داره..خوشحالی؟"

پوزخند زد که باز هم جیمینو از شباهتش به پوزخند های ومپایرس اشناش به تعجب انداخت

یونگی از جاش بلند شد و جلوی هیون زانو زد دست هاشو گرفت و تو چشم هاش خیره شد

انگار با هم حرف میزدن

حرف هایی که جیمین نمیفهمید

هیون سرشو کمی کج کرد و لب های کوچیکشو لیسید

-"بهش چی میگن؟"

-"عشق"

-"ترسناکه؟"

-"انقدر که میترسم قلبم بایسته.."

-"بهم یاد میدی عاشق بشم؟"

-"زمانش که برسه اتفاق می افته..بدون این که بفهمی"

هیون خودشو تو بغل پسر بزرگتر انداخت و چنگی به پیرهنش زد

-"دوستت دارم هیونگ"

***

-"فکر میکردم کلی ازم سوال بپرسی"

به چشم هاش نگاه کرد

-"ولی ساکتی.."

نگاهش روی همه ی اعضای صورتش گشت

𝑃𝑎𝑡𝒉𝑤𝑎𝑦|🌓|𝒀𝒐𝒐𝒏𝒎𝒊𝒏Where stories live. Discover now