_چ..چیزی گفت؟
_هوممم گفت ولی مهم نیست
جین اروم خودشو تو بغل تهیونگ جا داد
_مهم اینه که هم من هم تو همو دوست داریم
_جین...ببین عموی من زیادی خشنه و خب اصلا با اینکه من باهات باشم راحت نیست...اگه چیزی گفته هم لطفا به دل نگیر باشه؟
_کیم تهیونگ!
_ب..بله
_وقتی بغلت میکنم باید بغلم کنی!
_جین من..-
_ته من که گفتم...پدر منم گاهی عصبی میشه یا تحقیرم میکنه ولی اینا مهم نیستن
_عمو..تحقیرت کرد؟
جین خودشو کشید عقب
_ته میگم مهم نیست باشه؟
_چی بهت گفت جین؟
_ته میشنوی چی میگم؟
_چیا بهت گفت؟ بهم بگو
جین نفس اروم و عمیقی کشید
_چیز خاصی نگفت...فقط گفت که نباید از پولم برای خام کردن تو و خانم کیم استفاده کنم...
تهیونگ با عصبانیت چشماشو بست
اصلا دلش نمیخواست جین با عموش دیداری داشته باشه..مخصوصا در غیاب خودش
_جین ببین من متاسفم باشه؟
_تهیونگ! میگم اشکالی نداره چرا متوجه نیستی؟ همینکه تو باشی و دوستم داشته باشی کافیه خب؟
ته لبخند محوی زد
_من تا اخر عمرم عاشقتم
_پس دیگه چیزی باقی نمیمونه باشه؟
محکم جین رو بغل کرد و سرش رو تو گودی گردن جین گذاشت
_عاشقتم...
جین لبخندی زد و دستاشو دور گردن تهیونگ حلقه کرد
_منم عاشقتم پسرهی دیوونه
اروم سرشو عقب کشید و به لبای قرمز و درشت دوستپسرش نگاه کرد
_هی نگاشون نکن
_ماله منن...هرکاری دوست داشته باشم میکنم
و بعد سرشو جلو برد و محکم لبای جین رو تو دهنش کشید
جین دستاشو رو شونه تهیونگ گذاشت تا کمی عقب هلش بده
بوسهشون خیلی ناگهانی و خشن بود و واقعا داشت نفسشو ازش میگرفت
چند بار با دستاش به شونه تهیونگ ضربه زد ولی تاثیری نداشت
دستای تهیونگ بالا اومدن و روی گردن و پشت سرش قرار گرفتن
با انگشتای کشیدهش به موهای نرم جین چنگی زد و سرش رو برای تسلط راحتتر کج کرد
جین دستاشو مشت کرد و محکم به شونههای دوست پسرش زد و به تهیونگ فهموند که نمیتونه نفس بکشه
تهیونگ بالاخره جدا شد
لبای سوکجین متورم و خیس شده بودن و کاملا رنگ خون بودن
جین تند نفس میکشید و ریههاش رو پر و خالی میکرد
_نزد..یک بود..خفهم...کنی..
نیشخندی رو لبای تهیونگ نشست
_گفتم ماله خودمن و هرکاری بخوام باهاشون میکنم...اونا سیب قرمز منن پس دست منه چجوری بخورمشون
_بد..جنس...
تهیونگ از مکث هایی که جین وسط حرف هاش داشت خندهش گرفت و دستاشو دور گردن و شونههای جین گذاشت و محکم بغلش کرد
_تو شیرینترین دوستپسر دنیایی کیم سوکجین...عاشقتم!_____
آره خلاصه..جوگیر شدم😁🚶🏻♂️🚶🏻♂️
YOU ARE READING
Do U Luv Me
Romanceداستان عشقی توی زندگی هر کسی اتفاق نمیوفته؛ ولی اگه توی زندگی یه نفر اتفاق بیوفته ماجراهای زیادی در پیش داره... همه میگفتن که اون پسر بدردش نمیخوره و توی سطح خونوادگیش نیست اما سوکجین به حرف مردم و خانوادهش اهمیتی نداد و با قلبش جلو رفت... انتظار ن...