...
_ممنونم
_شب خوبی داشته باشید
با پاکتای خرید سمت ماشین رفت
یه سطل بستنی شکلاتی،یه سطل بستنی وانیلی و یه سطل بستنی توتفرنگی که مورد علاقهی خودش بود رو خریده بود
سوار ماشین شد و پاکتارو پشت کنار بقیه وسایلا گذاشت
یه خونهی بازی برای یونگشین و یه ماشین کنترلی برای هیونوو گرفته بود به همراه یه میکسر مدل جدید برای خانم کیم
مطمئن نبود خوبن اما امیدوار بود
بالاخره به پل نزدیک شد
صفحه الایدی رو روشن کرد و شماره تهیونگ رو گرفت
_الو جانم؟
_ته من نمیدونم خونتون کجاست
_الان میام
و قطع کردن
*
بعد از قطع کردن گوشی سمت خانوادهش برگشت
_چیشد؟ جینی اوپا رسید؟
_اره رسیده...من میرم بیارمش..خونه رو کامل بلد نیست
سونگهی_خوبه منم غذاهام نزدیک آماده شدنن
اونگهه_پیرم برو زیاد منتظر نمونه
تهیونگ_چشم
سمت در رفت و گوشیش رو بیرون اورد
از خونه بیرون زد و سمت پل راه افتاد
پل زیاد با خونهشون فاصله نداشت
به پل رسید و به جین زنگ زد اما چراغ ماشین رو که دید سریع قطع کرد و دستی تکون داد
هوا یکم سرد شده بود دستاشو دور خودش حلقه کرد تا گرم شه
جین کنارش پارک کرد
_بپر بالا
تهیونگ لبخندی زد
مثل همیشه جین جذاب و دلنشین شده بود
در رو باز کرد و سوار شد
_ببینم میخوای سرما بخوری کهاینجوری اومدی بیرون؟
_همممم شاید؟
جین خندهی کوتاهی کرد
_خب کجا پارک کنم؟
تهیونگ با شرم خونهی عموش رو نشون داد
_اونی که درش قهوهای رنگه
جین خونه روپیدا کرد و نزدیک در پارک کرد
تهیونگ پیاده شد
جین هم پیاده شد
_مستر کیمیهکمکی میکنی؟
تهیونگ سمتش رفت
جین پر عقب رو باز کرد
ته با دیدن پاکتای زیاد چشماش درشت شد
_سوکجین!
_داد نزن
_مگه نگفتی بستنی؟
_خب بیا
سهتا پاک بستنی رو به تهیونگ داد
_اینام بستنی...نمیدونم کی چه طعمی دوست داره مجبور شدم سه طعم بگیرم
_پس اونا چیهن؟
_برا یونگشین و هیونوو و خانم کیم یچیزی گرفتم..نمیدونم خوششون میاد یا نه...
جین وسایل رو بیرون اورد
در رو با پاش بست و به زور تونست دکمهی قفل رو از روی سوییچ فشار بده
_خب بریم؟
تهیونگ نگاهی بهش کرد
میدونست جین قصد بدی نداره ولی اگه عموش میدید جین اینهمه خرج میکنه قطعا توقعش بالا میرفت
_جین لطفا...لطفا دیگه چیزی نخر باشه؟
_ته باور کن قصد بدی ندارم..ولی خب نمیشد که روز اول با سهتا بستنی بیام خونتون..تازه من دوست داشتم برای تولد اون دوتا فسقلی یچیزی بخرم ولی تولدشون قبل از اشنایی منو تو بود...به این نحو براشون یچیزی خریدم هوم؟ ته اذیت نکن خواهش میکنم...قسم میخورم نیت بدی نداشتم جدی میگم
تهیونگ آهی کشید
_خیله خب نمیخواد قسم بخوری...بیا بریم تو یخ زدم~~~~~~~~
گفتم تولدمه بهتون کادو بدم🙄🙄🙄🚶🏻♂️🚶🏻♂️🚶🏻♂️🚶🏻♂️🚶🏻♂️🚶🏻♂️
YOU ARE READING
Do U Luv Me
Romanceداستان عشقی توی زندگی هر کسی اتفاق نمیوفته؛ ولی اگه توی زندگی یه نفر اتفاق بیوفته ماجراهای زیادی در پیش داره... همه میگفتن که اون پسر بدردش نمیخوره و توی سطح خونوادگیش نیست اما سوکجین به حرف مردم و خانوادهش اهمیتی نداد و با قلبش جلو رفت... انتظار ن...