باراد-هوی انتر چرا مسواکتو پرت میکنی
بعدم قیافه ی چندشی گرفتو ادامه داد-عق عق الان رد دندوناش میمونه رو پیشونیم(یه عوق کرد)
+عقل کل مسواکمو پرت کردم دندون مصنوعی هامو که پرت نکردم جاش بمونه رو پیشونیت
باراد-عه راس میگیا (یه لبخند دندون نما زد)
با بی شرمی تمام خودشو پرت کرد رو کاناپه و یه سیب از توی بشقاب میوه خوری ای که همین امروز صبح گذاشته بودم بخورم ولی وقت نکردم برداشتو در حالی که یه گاز فراگنده به سیب زده بودو یه پاش از کاناپه اویزون بود خیلی شیک و مجلسی ور داشت گفت-داش راسی تا روزی میریم اردو ایجا تلپم.
هن این الان چی زر زد حالا خوبه یه دقیه هم از معذرت خواهیِ به طور غیر مستقیمش نگذشته بعد ایقد پروهانه حرف میزنه، خدایا چه انسان هایی افریدی کرمتو شکر. همین طور که از دست شویی با حوله ی توی دستم که داشتم دستمامو خشک میکردم بیرون میومدم به خودم گفتم+آروم باش پسر خیلی ریلکس باهاش صحبت میکنی باشه اروم باش حتما اشتباه شنیدی(آخ ببینین برای اینکه این کنارم نمونه راضیم چه بلاهایی سر خودم نیارم دیگه رسما به کر بودن خودمم راضیم الان) وبعد خیلی ریلکسانه و با ارامش فراوان گردنمو کج کردمو گفتم +جونم داداش چیزی گفتی؟ شیر آب باز بود خوب نشیدم.
تکه سیب تو دهنشو به زور قورت دادو همینجور که در حال سعی کردن قورت دادن بقیشه بود دستشو جلو دهنش گرفتو گفت-اوم، گفتم تا روز اردو پیشتم قبل اومدنم زنگ زدم شاهینو سینام بیان که پیش تو حوصلم سر نره
دیگه تاقتم تموم شد حوله رو تو صورتش جا کردمو به سمتش یورش بردم+جانم چی گفتی پاشو جمع کن خودتو هری من هم خونه نخواستم
بیچاره از ترس پاشد درست سر جاش نشستو سیب تو دهنشو هرطوری که بود به سمت معدش راهنمایی کرد فک کنم اگه تهاجمی تر بر مخورد میکردم الان اب سیبه به قسمت مثانه رسیده بود خخخخ.
باراد-وا داداش مگه من چی کارت کردم خدایی هر وقت خونت بودم گذاشتم بت بد بگذره؟
یهو صحنه های بار اخری که تو خونم خوابیده بودو یادم اومد+نه واقعا نزاشتی از همون اول شب تا اخر شب صدای گروپ گروپ اهنگت تو سرم بود نخوابیدم کلا روحم شاد شد روح ننه تم متبرک شد با فوشام.
دستشو به صورت مشت شده که نشانه ی ن بابایی بود و با چشای از تعجب بیرون زده شده سر جاش یه نیم تکونی خوردو گفت-خدایی راس میگی فک نمیکردم به ناموس رفیقت فوش بدی ولی حالا اونو ولش حق داشتی ولی دفعه پیش تریش چی؟
اوه اوه بزارین اونو اصلا واستون تعریف نکنم که خیلی سانسوری بود اخه اقا اون شب مست بودنو خونه منم که توی یه اپارتمان اشتباهی رفته بود تو خونه همسایه روبرویی مون که درش باز بوده خواسته بره به طرف زنش که همون موقع چنیگز خان شوهر خانومه بش حمله میکنه و کل شب ما تو کلانتری بودیم حتی میخواستن باز داشتش کنن که با کلی التماس و یه خورده پارتی جور کردن بیخیالش شدن حالا اینکه گفتم اسم مرده چنگیزه فکر نکنین دارم الکی میگما نه واقعا چنگیزه ماشالله مامان باباشم چه در حرفه ی اینده بینی متخصص بودن که الان اسمش هم به هیکلش میاد هم به پشمای سینه و سیبیلای ترسناکش و از اون بدتر چشای ورقلمیدش میاد
باراد-اوه اوه داداش قرمز شدی شدیییید حالا اون دفعه هم ولش دفعه قبلیش چی
فک کنم خودش فهمید بدترش کرد که گفت- اصن داداش ولش کن تو به این نمودار پیشرفت من بنگر خداییش من هر وقت اومدم خونت توی زمینه ی درد سرایی که برات درست کردم رو به کاهش نبودم ها؟ یعنی یه جوری بخوای بگی هرچی بار بیشتری اومدم کم درد سر تر بودم با این حساب مطمئن باش که امشب دردسرت از هر دفعه کمتره
بعدم دوباره اسوده دستاشو زیر سرش گذاشت و رو کاناپه لم داد
دیگه احساس میکردم شاهرگ گردنم از عصبانیت داره میزنه بیرون با چشمای به خونه نشسته ای نگاش کردم که سریع دوباره پاشد سرجاش نشستو دستاشو به نشونه ی تسلیم بالا اورد-باشه داداش قول میدم این دفعه دیگه اصلا و ابدا برات درد سر درست نکنم خوبه؟ اصن بیا دستو پا منو به همین میز مقدس ببند
بعدم با قیفافه ای به نشونه ی اینکه چطوره نگام کرد که زنگ در زده شد سری به نشونه ی تاسف براش تکون دادم رفتم تا درو بزنم باز شه دوربین شاهینو سینا رو نشون میداد که چند لحظه بعد وارد شدن و اولین چیزی که به چشمشون خورد جعبه های پیتزا بودن که بهشون حمله کردن منو بارادم به زور یه جعبه از دستشون قاپیدیم دوتایی به همون یه جعبه پیتزاهم راضی بودیم و از ترس اینکه بیان همینم ازمون بگیرن مثل گشنه های قاره ی افریقا تند تند خوردیم
شاهین-آخ دلم باراد خدا لعنتت کنه چرا ایقد زیاد خریدی؟
باراد -داداش کجایی واسه هرکی به اندازه خریدم یادت رفته با سینا چلغوز نزاشتین منو ارادم بخوریم
+هع ما داریم از دل درد ناشی از تند تند خوردن میمیریم اینا از زیاد خوردن
سینا-خو هار بازی در نمیوردین
باراد-انتر اگه هار بازی در نمی اوردیم که شما میلوپوندینشون به ما نمیرسید
سینا-صفت شَقی بودنم بهتون اضاف شد پس
YOU ARE READING
میراث ارواح
Horrorداستان درباره یه دختر شادو سر حاله که گذشته ترسناکی داشته ولی چون بچه بوده چیزی یادش نیست حالا شما در نظر بگیرین این دختره دوباره با گذشتش مواجه بشه اونم به طور اتفاقی با چندتا از دوستاش...:)