نگاهی به بچه ها کردم که روی صندلی های دو طرفم نشسته بودن و من وسطشون بودم اونام حالشون کمی از من نداشت هرکدوم سرشونو به پشتی صندلی تکیه داده بودنو اونام تو عالم خودشون بودن که سینا روشو کرد طرفم و پقی زد زیر خنده. وای خدا این چه کاری بود با ما کردی بیچاره سینا از ترس نبودن باراد دیوونه شده خدایا خودت حالمونو به خیر بگذرون+سینا جونم نکن این کارا رو داداش خدا بزرگه ان شا الله بارادم زود خوب میشه دوتا بخیه دستشو میزننو برمیگردیم خونه
سینا همنجور که داشت میخندید گفت-چی میگی شاهین اون روسریو از سرت در بیار ابرومون رفت
هن روسری ؟ وای خاک تو سرم ابروم رفت پس بگو ملت چرا ور و ور زل زدن به من نگو روسری سرم بوده بدبختا فکر کردن دوجنسه ام وای پاک ابروم رفت ارادم که تازه متوجه ما شده بود گفت-پاشو برو تو دست شویی کلتو بگیر زیر شیر اب بشور این روسریم بندا سطل اشغال بیا
به طرف سرویسا قدم برداشتم وقتی وارد شدم اول قیافه خودمو تو اینه دیدم من با اون صورت شیغ تیغ شده و هیکل اندازه گودزیلای فیت نس شده با دو متر شونه و یه روسری گل من گلی ناناز سرم فقط یه گولو(گول زنک که واسه بچه ها استفاده میشع)کم داشتم تا تیپم به مضخرفی کاملش برسه. روسری رو از سرم کندمو انداختن تو یکی از شطل اشغالایی که تو سرویس بودو سرمو شستم موهای بلندو و خیسمو حالت دادم و چند دیقیه ی تاقت فرسا همونجا منتظر موندم تا سرم خشک شه برم بیرون نا گفته نماند که در این دقایق کلی هم بوی خوش استشمام کردم.بالاخره بعد از کلی دقایق تاقت فرسا از اونجا خارج شدم به سمت بچه ها رفتم سرم همینجور پایین بودو داشتم فکر میکردم که عاقبت باراد چی میشه تا حالا هزار بار خدا خدا کردم که رفیقم زنده بمونه اگه اون نباشه که مارو بخدونه... اوه اوه چ کفشای قرمز جیگیری ای جونم ولی پاهای توش چرا ایقد بزرگن طرف چجوری جاشون کرده سرمو اوردم بالا تا مشتاقانه طرف این کفشای جیگرو ببینم واسش یه شماره بندازم بگم بم اس مس کن که چجوری اون پاهارو تو این کفشا جا دادی. تا سرمو اوردم بالا نیم رخ کفش قشنگو دیدم وا خدا این چقد شبیه اراده جلل خالق تو بهت با دهن باز چشمامو مالوندمو چندتا پلک زدم وای خدا بقلیشم که شبیه سیناست رو به رو شونم یه دوکی وایساده بود
(ادم شبیه سینا)-امیدی به خوب شدنش هست اقای دکتر
اقای دکتر-ببینید مریض شما الان داخل کماست تنها کاری که میتونید براش کنید اینه که براش دعا کنید کما هم یه وضعیت نا مشخصه خیلیا دوروزه تو کما به هوش میان خیلیاهم میبینی دو سال گذشته ولی بیمار هیچ عکس العملی نشون نداده
(ادم شبیه اراد)-خیلی ممنون
دکی هم راهشو گرفتو رفت اخی بیچاره ها حتما یه کارشون تو کماست وضع روحیه خوبی نداشتن نمیفهمیدن چی دارن میپوشن
(ادم شبیه سینا)-عه شاهین اومدی؟
چی درست شنیدم؟ وای خدا بهم نگین که اونی که پاهای گندش تو اون کفشای تق تقی بود اراد خان خودمون بود. جلل الخالق باور نمیکنم وای خدا نکنه من الان به جای باراد تو کمامم و ارادم شده حوری بهشتیم؟ خدایا به عذاب جهنمت راضی بودم ولی به حوری بودن آراد نه.
آراد
شاهین همینجور با بهت سر جاش وایساده بودو دهنشنو اندازه غار علیصدر وا کرده بود به ما زل میزد. ای خدا این دیگه چشه هرچی سینا صداش زد جواب نداد همینم دیگه کم مونده بود وسط این هیلی ویلی اینم لال شه محکم سمتش قدم بر داشتم که متوجه ی صدای کفشای پاشنبه بلند یه زن شدم هع من موندم اگه اینا همین یه ذره عشوه و قیافه ام نداشتن به درد چی میخوردن؟ همشون عین همن یه مشت کثافط که باهمه هسن.با عصبانیت به سمت شاهین قدم برداشتم شونه هاشو گرفتمو محکم تکونش دادم+شاهین الو شاهین
اومدم یکی بزنم تو گوشش که قبل از این عملم شانس بهش رو کردو دهنش وا شد
شاهین-آراد این کفشا چیه پوشیدی؟
وای باراد تو چقد تاثیر مثبت روی ما ها داشتی کجایی ببینی یه دقیقه نیستی هممون خل شدیم بدون تو یکی نیس به این شاهین بگه اخه احمق مگه کفشای من چشونه کلافه به پاهام نگاه کردم جلل الخالق اینا دیگه چین؟ کفش پاشنه بلند پای من چه کار میکنه؟ چه جوری من پاهام رفته تو اینا؟ یا امامزاده بیژن اینی میبنم خواب باشه خودم با پای پیاده به سمت دور ترین امام زاده حرکت میکنم شمع روشن میکنم. یعنی چه جوری بگم، اگه جای پاهام دوتا سم میدیدم کمتر تعجب میکردم.
سینا-اراد جان مادرت فقط نگو اینا کفشای زن چنگیزه
اوه اوه بدبختی کمتر از این نبود خواهش میکنم بهم بگین همش یه خوابه اره اراد همش یه خوابه حالا یه نفس عمیق بکش+سینا شاهین شما چجور ادمایی هستین تو خوابامم راحتم نمیزارین عه عه عه
تموم شدن حرفم همانا و صدای بلد چی گفتن شاهین و سینا هم همانا وای خدا خوابم نیستم که. حالا به این راضی بودم که ابروم با این کفشا بره ولی دیگه خدا جونم چنگیزتو چه کار کنم آب دهنمو با صدا قورت دادمو گفتم+بچه ها اینا کفشای زن چنگیزن
YOU ARE READING
میراث ارواح
Horrorداستان درباره یه دختر شادو سر حاله که گذشته ترسناکی داشته ولی چون بچه بوده چیزی یادش نیست حالا شما در نظر بگیرین این دختره دوباره با گذشتش مواجه بشه اونم به طور اتفاقی با چندتا از دوستاش...:)