part_14

17 5 0
                                    

شاهین
تو حال نشسته بودیمو داشتیم به صدا های مثلا خوف ناک باراد میخندیدیم+اوه اوه بچه صدا ها چه واقعی شد
سینا-اره خل مغز چطوری ای صدا ها رو در میاره ا خودش
آراد-بزارین ا حموم بیا بیرون به زور شوتش میکنم بره عصره جدید یه خودی نشون بده
+آره باوا هم یه پولی گیرش میا هم همه میشناسنش اینده دار میشه ننش ذوق میکنه براش
سینا-خخخخ صداش قطع شد میخواد مث همون فیلم ترسناکه کنه بعد یه صدای خوف انگیز تر از خودش در بیاره فکر کرده ما میترسیم ازش جوجه.
آراد پوزخندی زد که واسه ما کاملا این کاراش و مغرور بازیاش عادی شده شمام بالاخره یه روزی به این کارای اراد عادت میکنید من فقط موندم اون دختره بدبخت حوریا چطور این کارای اینو تحمل میکنه و از اون بدتر چطور جرعت میکنه کاراشو تلافی کنه من بدبخت که رفیقشم همچین جرعتی ندارم والا مثلا همین چند دقیقه پیشو تو ذهنتون ریپلی کنین عه عه عه دیدین چطور بی شرفانه پاشو کوبوند تو سرم ؟ الانم که به لطف همون روسری گل منگلی دوس دختر سینا جان کله بنده ست
سینا-بچه ها چرا صداش در نمیاد؟
اراد-باراد بی زحمت اون اهنگ هفتاد روزه هم بخون من حالم گرفتس یکم باهاش گریه کنم
+ما یه عمر تو عروسیا با این اهنگ میرقصیدیم بعد تو میخوای باهاش گریه کنی ؟ عجب بابا عجب
اراد-خو سوال منم همینه که ما چطوری یه عمر با این اهنگ قرش میدادیم  این اهنگ از اولش تا اخرش مصیبت توشه والا یه بار با دقت گوشش کنین
سینا-راس میگیا داداش تا حالا از این منظور،بهش فکر نکرده بودم
+اگه میگفتی فکر کردم تعجب میکردم اخه تو کی فکر میکنی
سینا-برو بابا حوصلتو ندارم، باراد داداش چی شد په؟
آراد - از اون موقع که خوب داشت چرت و پرت میخوند میگفت (دهنشو کج کردو مثلا ادا باراد بدبختو در اورد)اراد نرمه نرمه حالا نمیتونه دلمون گرفته یه هفتاد روزه بخونه
سینا-باش داداش تو خودتو رنج نده من الان میرم در حمومو از روش قفل میکنم لامپ حمومم روش خاموش میکنم چطوره؟
+الان حتما فوشت میده
اراد-به درک باوا برو همین کارو کن برای اولین بار از معمار این اپارتمان ممنون شدم که پریز برق حمومو بیرون حموم گذاشته
+معمار به ای خوبی بوده بعد تو میگی برای اولین بار؟
اراد-اره خو از ما بهتر که نبوده، ادم باید یا یه کاری رو کلا نکنه یا اگرم میکنه توش بهترین باشه
+اوه اوه داداش خیلی کلیشه ای شد منظورت اینه که ادم باید یا یه گوهی رو نخوره یا اگرم میخوره تا ته بخوره اره؟
چپ چپ نگام کردو روشو برگردوند سینا هم یا علی گفتو رفت برای انجام کار خیر یا همون زهره ترک کردن باراد
سینا-بچه ها خاموش کردم په چرا هیچی نمیگه
بعدم چند تقه ای به در زدو بارادو صدا کرد ولی جواب نداد
اراد-نکنه اتفاقی براش افتاده باشه؟
 +نه داداش خدانکنه الان تو اون حموم بیست سانتی مثلا میتونه چه اتفاقی براش بیفته؟
اراد ابرویی بالا انداختو پا شد رفت پیش سینا پشت در حموم ایستادو کار سینارو تکرار کرد ولی بازم جوابی نداد این بار منم نگران شدم پا شدم رفتم کنار سینا و اراد ولی هرچی صداش کردیم جوابی نداد دلهره ای که داشتیم تو چهره هممون مشخص بود البته تو چهره ی اراد کمی متفاوت تر اخه اون عصبی شده بود همین جور که به اراد نگاه میکردم دیدم اراد محکم تنشو کوبوند به در و در باز شد و رفتیم  تو، صحنه ای که میدیم اصن باورم نمیشد باراد همون جور رو زمین ولو شده بودو و خون داشت از دستش میریخت
سینا-رگشو زده
اراد-شاهین ماشینتو روشن کن زود باش
سریع دویدمو سویچ ماشینو از روی کاناپه بر داشتم رفتم تو ماشینو ماشینو روشن کردم وای خدایا خودت کمکمون کن رفیقمونو برامون نگه دار با ماشین بیرون از ساختمون منتظر بودن که سینا و اراد رسیدن بارادو دوتایی بغل کرده بودن خوابوندن رو صندلی عقب سینام نشست پیشش تا ارادم رو صندلی شاگرد نشست تا تو ماشین نشستن گاز ماشینو گرفتمو تا بیمارستان یک راست روندم با دلهره و سریع از  ماشین پیاده شدم هر لحظه تاخیر ما بارادو بیشتر به مرگ نزدیک میکرد+بچه ها من رفتم یه چندتا پرستار خبر کنم شمام برش دارین بیارینش و دویدم تو بیمارستان نفس نفس زنون به سمت مدیریتش رفتم+خانوم دوستم رگشو زده لطفا کمکون کنین
زنه یه چیزی زر زر کرد که تو اون شرایط اصلا حالیم نبود کی چی میگه تنها فکرو ذکرم شده بود باراد یه چندتا پرستار دورم جمع شدنو اراد و سینا بارادو همین طور که بغل کرده بودن به داخل اوردن پرستارام رو تخت خوابوندشو بردنش دیگه پاهام نایی نداشت همون جا افتادم روزمین و به یه جا خیره بودم که باراد و سینا اومدن زیر بغلمو گرفتنو نشوندنم رو صندلی وای خدا حتی تصور اینکه باراد دیگه نباشه این کارو با ادم میکنه دیگع چه برسع به اینکه این تصور واقعی شه خدایا خودت کمکون کن . هرکی از جلومون  میگذشت خیره نگام میکرد خدا میدونه قیافم چقد داغون شده که همه دارن نگام میکنن خدا کنه تو دلشون دعا کنن که خدا دعاهامو براورده کنه و حال باراد خوب شه تا منم یکم از داغونی در بیام

میراث ارواحWhere stories live. Discover now