شروع دوباره زندگی

710 5 6
                                    

کاوه برگشته بود خونه ، لباس نیمه لخت قرمز و سکسیمو پوشیدم و آماده شدم ازش استقبال کنم

خسته بود و کلافه از ترافیک ، منو که دید لبخندی زد و محکم بغلم کرد ، دستشو حلقه کرد دور کمرم و لبامو عاشقانه بوسید

طبق عادت دستی کشید به نقاط حساسم و متوجه کص بی مو و تر و تازه از حموم درامده شد

محال بود کاوه در مقابل کص تراشیده شده و نرم مقاومتی کنه ، لباسمو زد کنار و جلوم زانو زد و شرتمو آروم نصفه کشید پایین

تنمو بو کرد ، نفس عمیقی کشید و گفت

- چه بوی خوبی میدی لعنتی

صورتشو مالید بالای کص تپلم و محکم میبوسید

بهش گفتم حداقل بزار از راه برسی یه چیزی بخوری

- خوردنی های من همش تو شورت و سوتینت هست عزیزم

هر چیزی دوس داشت رو براش آماده کرده بودم و رو میز گذاشته بودم که حالش جا بیاد

در حالی داشت لخت میشد ، لیوان چایی شو برداشت و خورد ، نصفه گذاشتش رو میز و دستمو گرفت برد اتاق

پرتم کرد رو تخت و محکم بغلم کرد و مدام بوسه میگرفت ازم ، حشرم زده بود بالا و از خودم بیخود شده بودم

روغن ماساژ رو برداشت و لخت منو رو سینه هام خوابوند ، کمی پایین تر از باسنم نشست ، سفتی و داغی کیرشو رو کونم حس می کردم

شروع کرد به روغن مالیدن روی کون و کمرم

با هر بار مالیدن دستش روی بدنم از بالای کمرم میرسید به باسنم و اسپنک محکمی میزد و خوب تماشا میکرد تا لرزش کونم تموم بشه

انگار جایزه هر مالیدنش دیدن این صحنه بود و دست بردار هم نبود ، از اینکه دست می کشید به کمر و باسنم هیجانی می شدم و خوشم میومد

کمرم که حسابی حال اومد خم شد و خودشو انداخت روم ، بالای شونه و کنار گردنمو بوسید و کیر کلفت و سفتشو لای پاهام میمالید ، حسابی حشری شده بودمو آماده دادن

- می دونی خیلی سکسی و جذاابی

با عشوه گفتم آره میدونم عزیزم

پا شد و سراغ پاهام رفت ، پاهامو با مهارت خاصی از باشن تا نوک انگشت پا ماساژ می داد ، حس خیلی خوبی داشتم ، کم کم داشت خوابم میگرفت از خوشی و لذت تا اینکه یهو پاهامو از هم باز کرد و انگشتشو از کنار باسن کشید سمت کصم

شروع کرد به ماساژ دادن کصم ، درست مثل هواپیمای بدون سرنشینی که کنترلش دست کس دیگه هست ، کاوه کنترل منو تو دست گرفته بود و با فشار دادن هر نقطه خاص از کصم یا مالوندش منو به جهت های مختلفی پرواز می داد

انگشت روغنی و داغش رو کشید لای لبهای کصم و از هم بازشون کرد و چوچولمو پیداکرد و انگشتشو کمی چرخوند دورش ، داشتم رو یه مدار دایره ای پرواز می کردم ، حرکت انگشتش رو خطی کرد و مسیر پروازم صاف شد و هی داشتم اوج میگرفتم

برگهای رقصندهМесто, где живут истории. Откройте их для себя