قرار با سیاوش

1.9K 20 0
                                    


سیاوش توپر و خوش قیافه بود و دختری تو دانشگاه نبود که از متلک هاش در امان باشه

به هانا گفتم من کیر سیاوشو میخوام

هانا گفت خل شدی؟

تو زندگی روزمره و مشکلاتم مدفون شدم

- زندگی همینه میخوای چیکار کنی؟

میخوام تلاش خودمو کنم

- احمق جان میخوای چیکار کنی آخه؟

میخوام تصمیم بگیرم به خواسته دلم برسم

- بیخیال سها اینا که میگی همش تخیله

نه من میدونم که به هر چی بخوام میرسم

- ببین اینا هوس هست و لحظه ای و زودگذر

احساس می کنم دیگه زندگی گذشتمو نمی تونم تحمل کنم

- وای سها این همه آرزو چرا یه چیز غیر قابل تصور میخوای؟

نگاهی عمیق تو چشمای سها انداختم و بهش گفتم من شهامت این کار رو دارم

- تو یه چیت شده سها ، این قوی بودن و اعتماد به نفست داره منو می ترسونه

چشمام به یه نقطه خیره شد و در سر فکرهایی میومد برای اینکه به خواسته دلم برسم

اولین سوژه من سیاوش بود ولی هیچ راهکاری برای رسیدن به نتیجه نداشتم ولی همینکه با هانا حرف زدم و انتظارمو از زندگی بیشتر کردم راهشو پیدا کردم

فهمیدم که دونستن به تنهایی کافی نیست و باید وارد عمل شد ، این طرز فکر منو قوی کرد

فهمیدم که دونستن به تنهایی کافی نیست و باید وارد عمل شد ، این طرز فکر منو قوی کرد

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.

بعد کلاس مشترکی که با سیاوش داشتم با قدرت رفتم پیشش و ازش جزوه گرفتم.

سیاوش دست و پاشو گم کرده بود و سرخ شده بود ولی ته چشماش خیلی خوشحال بود . بیشتر به جای اینکه به چشمام نگاه کنه ، چشماش شیرجه زده بود تو سینه هام

تو این اوضاع خیلی خوب می دونستم که قوانین بازی رو مشخص کنم تا برنده بشم ، باید کاری میکردم که سیاوش باورهای منو بپذیره و تو زمین من بازی کنه

قلابم گرفت و سیاوش وقتی که جزوه هاشو پس میدادم پیشنهاد داد شب بریم کافی شاپ

ماجرا رو به هانا گفتم ، هانا چشم هاش گرد شد و گفت

برگهای رقصندهHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin