ملاقات با هانا

603 5 0
                                    


خیلی وقت بود که از هانا خبری نداشتم ، تا اینکه دو ساعت بعد با صدای زنگ هانا از خواب بیدار شدم

- سلام سها ، خوبی؟

سلام عزیزم ، خیلی وقته ازت خبری ندارم ، آره خوبم ، تو خوبی؟

- بد نیستم ، دیگه تو زندگی خودتو داری ، نمیخواستم مزاحمت بشم

تو بهترین دوستمی ، هر وقت خواستی میتونی باهام حرف بزنی عزیزم

- چون میخوام بهترین دوستت باشم رهات کردم

چیزی شده هانا؟ به نظر خیلی ناراحتی

- حالم زیاد روبراه نیست ، دوس دارم ببینمت البته وقتی کاوه خونه نیست

باشه عزیزم همین فردا بیا ببینمت

صحبتهامون که تموم شد ، نگرانش شدم ، رابطه منو هانا پیچیده بود هم دوسش داشتم و هم نمیخواستم تو زندگیم باشه و با کاوه دوباره روبرو بشه ، دوس داشتم کمکش کنم

هانا اومد خونه ، به ظاهرش رسیده بود ولی خیلی آشفته حال و بلاتکلیف بود

براش یه فنجون قهوه آوردم و پرسیدم چی شده هانا ؟

آهی کشید و با ناراحتی گفت

- مدتیه که با سیاوش مشکل دارم ، اصلا توجهی به من نداره و حواسش به من نیست ، همش سرش به کاراش و پول دراوردن گرمه ، فقط هفته ای یه بار رابطه داریم و خوبم ارضا نمیشم ، کلافه ام سها

باهاش حرف زدی ؟

- آره با اینکه سخت بود ولی بهش گفتم مشکلو که ارضا نمیشم و کم هستی ، اصلا به نیازهام توجهی نمی کنه و دائما مشاجره داریم تو خونه

آخه چرا ؟؟

- سها به نظرت من جذاب و سکسی نیستم؟ ایرادی دارم؟

نه عزیزم هیچ ایرادی نداری ، تو خیلی جذاب و سکسی هستی ، سیاوش هست که مشکل داره نه تو عزیزم

یهو زد زیر گریه ، بغلش کردم و نوازشش کردم

- خیلی حسرت دارم سها ، ای کاش میشد به عقب برگردم ، این انتخاب رو نمیکردم

آروم باش عزیزم ، کاری هست که شده ، الان باید تصمیم درست رو بگیری

یا این رابطه درست میشه یا درست نمیشه ، اول اینو مشخص کن ، هنوز دوستش داری؟ با گریه گفت

- آره من خر هنوز دوسش دارم ، این رابطه درست شدنی نیست سها ، خیلی تلاش کردم و از خودم گذشتم ولی درست شدنی نیست

پس تصمیم درست اینه که ازش جدا بشی

- آره من نه سکس درست حسابی ، نه معاشرت کافی ، نه صمیمیت و نه عشقی دیدم ازش، در عوض همش درگیری و مشاجره و بی توجهی دیدم

پس همین کارو کن عزیزم

همینطور گریه میکرد و ناراحت بود

واقعا دلم براش سوخت ، هانا تو زندگی چیزی جر توجه و عشق نمیخواست ، اما چرا سیاوش اینقد بهش بی توجه شده بود

دستامو گذاشتم دو طرف صورتشو لباشو بوسیدم ، دیگه ناراحت نباش عزیزم

سینه هاشو تو دستام گرفتم و گفتم :

تو هنوز جوونی و زیبا ، این سینه های درشت و خوش فرمت خیلی خواهان داره ، پیش کسی باش که قدرتو بدونه عزیزم

خندید و گفت : عشق که نباشه این وسیله های هیپنوتیزم خوب کار نمی کنه عزیزم

پاشو هانا ، پاشو بریم ناهار بخوریم و بزنیم بیرون دور دور کنیم و خرید 

برگهای رقصندهWhere stories live. Discover now