part 4 ; The omega Academy

14K 2.5K 563
                                    

- انقدر خودتون رو به من نمالین جناب جئون!
تهیونگ کاملا عصبی فریاد کشید و خودش رو به دیوار چسبوند. اون و جونگکوک توی ون بزرگ مخصوصشون نشسته بودن و راهی اون آکادمی احمقانه شده بودن.

جونگکوک هر از گاهی دلش میخواست ماشینش رو چک کنه پس هی وول میخورد و همین روی اعصاب تهیونگ میرفت چون با هر تکون خوردنش بوی احمقانه‌ش بیشتر روی تهیونگ مینشست.

- مشکلت چیه؟ تو که بو ها رو تشخیص نمیدی!

- ولی بوی تو خیلی قویه و هر بار که اون رو روی من جا میزاری باعث میشه امگا ها فکر کنن جفتمی!
بتا حرصی چینی به دماعش داد و خودش رو به کنج ماشین کشوند. جونگکوک نیشخندی زد و دوباره جلو رفت. طی یک حرکت ناگهانی دست بتا رو کشید و ثانیه‌ای بعد تهیونگ تقریبا روی پای آلفا نشسته بود.

- داری چیکار میکنی!
بتا بیخیال رسمی حرف زدن شده بود و با حرص سعی میکرد از حصار دست هاش خلاص شه.

- تا وقتی که من جفت ندارم تو هم نباید داشته باشی، اینجوری مثل دو تا برادر با هم پیر میشیم و میمیریم پس بزار همه فکر کنن متعلق به آلفا جونگکوکی!
جونگکوک با صدای رساش سرش رو به سینه‌ی تهیونگ نزدیک کرد و بدن ظریف بتا رو خیلی محکم تر از قبل بغل کرد.

چیزی که باعث تعجبش شد این بود که چرا قلب تهیونگ داشت سریع تر میتپید برای همین سرش رو عقب آورد و گونه‌ی سرخ شده‌ش رو دید.

- چ..چته؟
با تعجب پرسید و تهیونگ از فرصت استفاده کرد و با زدن لگدی به اون خودش رو عقب کشید.

- آلفا های احمق! کی گفته تو توی لاس زدن مشکل داری؟ پس اونیکه هر ثانیه خودش رو به من نزدیک میکنه، کیه؟
تهیونگ کاملا عصبی زیر لب زمزمه میکرد و چنگی به بطری آب کنارش زد. کیف کرمی رنگش رو برداشت و قرص های جونگکوک رو بیرون کشید.

- اینا چین؟

- برای به تعویق انداختن راتت باید بخوریش جناب جئون!
دوباره رسمی حرف میزد و باعث شد جونگکوک با حرص اخمی بکنه.

- نگران اینی که بین امگا ها هورنی بشم و دلم بخواد به فاکشون بدم؟

- فکر نکنم بتونی همچین کاری رو توی کل زندگیت بکنی. جئون کوچولوت مرده!
تهیونگ کاملا صریح گفت و چینی به دماغش داد. خیلی واضح به دیک جونگکوک اشاره کرد و بی اعتنا به عواقبش قرص ها رو به سمت جونگکوک هل داد و منتظر موند تا اون ها رو بخوره‌.

- جئون کوچولوی من کوچولو نیست و خیلیم بزرگه! انقدر چرت و پرت نگو وگرنه تنببهت میکنم تهیونگ!
جونگکوک با حرص چشم هاش رو ریز کرد و قرصی رو از قالبش جدا کرد.

- آب بخور، زیاد!
مثل قبل تهیونگ بود که دستور میداد و باعث میشد جونگکوک عصبی شه. جنگی به بطری زد و کل بطری رو در ثانیه‌ای خالی از آب کرد.

Acrasia || KookVWhere stories live. Discover now