part 19 ; the Bond

13.3K 2.2K 394
                                    

- پس باید علاوه بر یک شانس برای بوسیدن لب هات، بهم یک شانس دیگه برای مارک کردنت هم بدی کیم تهیونگ!
جونگکوک روی لب های بتای مقابلش زمزمه کرد و به لبخند کوچیک روی لب های تهیونگ خیره شد. جالب بود که بتا ایندفعه باهاش مقابله نمیکرد، انگار که میتونه برای حس کردن رایحه‌ش هر کاری انجام بده.

بالاخره به خودش اومد و ضربه‌ای به پیشونی آلفا زد و اون رو به عقب هل داد.

- بهت گفته بودم که عجله کردن خوب نیست پسرجون؟
تهیونگ به سمت مخالفشون قدم برداشت و لبه‌ی کت آلفا رو هم پشت سر خودش کشید. جونگکوک چشم هاش رو چرخوند و آروم دستش رو روی کمر بتا گذاشت و بهش نزدیک شد.

- من رو پسرجون صدا نزن، من یک مرد کاملا بالغم.
آلفا سرش رو به سمت گوش تهیونگ نزدیک کرد و بتا نیشخندی زد.

- دوست داری بهت نشونت بدم؟
نیشخند تهیونگ بهش جرئت داد تا کلماتش رو به زبون بیاره.

- داری باهام طوری لاس میزنی که حس میکنم کل زندگیت منتظرم بودی!
از در های اصلی خارج شدن و تهیونگ تونست ماشین جونگکوک رو مقابل پله ها‌ی طویل ببینه‌. همزمان هوم کشیده‌ای از بین لب های جونگکوک فرار کرد، هنوز دستش روی کمر بتا بود و گاهی اوقات انگشت هاش رو تکون میداد و به نرمی لمسش میکرد. در واقع اون خیلی منتظر مونده بود تا بتونه با خیال راحت کمر بتا رو بین دست هاش بگیره و لمسش کنه. عادت داشت که همه چیز رو خیلی سریع بدست بیاره ولی برای بدست آوردن تهیونگ چند ماهی تلاش کرده بود و هیچ چیز نمیتونیت بیشتر خوشحالش کنه.

آلفا از همون اول شیفته‌ی تهیونگ شده بود ولی اخلاق تهیونگ طوری نبود که بشه باهاش کنار اومد. بتا عادت داشت تک تک ارتباطاتش با آدم ها رو نابود کنه و اصلا به چیزی اهمیت نمیداد. شاید هم دلیل خاصی داشت که نمیتونست به کسی اعتماد کنه ولی همین یک دیوار بزرگی بین خودش و جونگکوک بود.

دونستن اینکه جونگکوک توی دوره‌ی راتش حداقل تونسته بود بتا رو لمس کنه بهش جرئت داده بود که تا اینجا پیش بره و میشه گفت این یکی از بزرگ ترین دستاورد هاش بود؛ فردی که بشه بهش عشق ورزید!

آلفا با حرکت کردن ماشین به خودش اومد، حالا با هم سوار ماشین شده بودن و تهیونگ به بیرون خیره شده بود. جونگکوک نفس عمیقی کشید و ضربه‌ای به بازوی اون زد.

- کی میتونیم با هم صحبت کنیم؟
کمی خجالت زده بود ولی باید میفهمید که چه اتفاقی داره میافته. نکنه تهیونگ پسش میزد و ازش دوری میکرد؟ دلش میخواست هر چه زود احساسات بتا رو هم بدونه و کمی آروم تر بشه. کی بی قرار تر بود؟ خود جونگکوک یا گرگ اصیلش؟

- هر وقت که بفهمم دلیل درد های قلبت چیه.
تهیونگ سریع جوابش رو به زبون آورد و ساختمون بزرگی اشاره کرد، جونگکوک اون ساختمون رو میشناخت. اکثر پزشک های هر رشته‌ای اونجا کار میکرد و مطب خودشون رو داشتن، پس میشد فهمید که تهیونگ فرد خوبی رو برای معاینه کردنِ جونگکوک پیدا کرده.

Acrasia || KookVWhere stories live. Discover now