part 17 ; Heavy Scent

14.2K 2.3K 762
                                    

چشم هاش رو باز کرد و با مکث سرش رو تکون داد. چیزی روی سینه‌ش سنگینی میکرد پس کمی خم شد و با دیدن پاهایی کاملا متعجب خودش رو عقب کشید.

نیم خیز شد و تونست سر تهیونگ رو اون سر تخت ببینه که به رون هاش چسبیده و بغلشون کرده و پاهای خودش رو روی سینه‌ی آلفا گذاشته. بتا واقعا توی خواب پر سر و صدا و عجیب بود چون حدود صد و هشتاد درجه نسبت به مکان قبلیش چرخیده بود.

جونگکوک لبخند کوچیکی زد و نشست. به جلو خم شد و موهای بتا رو نوازش کرد. تهیونگ توی خواب چینی به دماغش داد و آلفا منتظر حرکت بعدیش موند.

بتا آروم لای چشم هاش رو باز کرد و با دست هاش محکم به سر خودش کوبید تا دست های جونگکوک رو دور کنه و این باعث قهقهه‌ی آلفا شد.

- چرا میخندی؟
خواب‌آلود پرسید و لب هاش رو جلو فرستاد. هنوز رون های جونگکوک رو بغل کرده بود ولی با مکثی به خودش اومد و دست دیگه‌ش رو عقب کشید.

- صبح بخیر!
آلفا کاملا خوشحال زمزمه کرد و تهیونگ که داشت به بدنش کش و قوس میداد اوهومی گفت و بهش خیره شد.

- ساعت نه صبحه و واقعا کنجکاوم که بدونم چرا انقدر خوشحالی..
تهیونگ زمزمه کرد و نیم خیز شد. آلفا خودش رو جلو کشید و گونه‌ش رو نوازش کرد.

- دیشب..

- دیشب چه اتفاقی افتاد؟
تهیونگ ابرو هاش رو بالا فرستاد و جونگکوک همونجا یخ زد. منظورش چیه؟

- ی..یعنی چی؟ مگه یادت نیست؟
جونگکوک با تعجب پرسید و دستش رو عقب کشید. تهیونگ خیلی سریع از روی تخت‌ بلند شد و به سمت دستشویی اتاق قدم برداشت.

- نمیدونم کدوم بخشش رو میگی.. جز بوسه اتفاق دیگه‌ای هم افتاد آلفا؟
نیشخند تهیونگ باعث شد قلب جونگکوک به تپش بیافته و با خیال راحت خودش رو روی تخت پرت کنه. برای ثانیه‌ای قلبش داشت میترکید چون فکر کرد همون یک قدمی هم که به جلو برداشتن هیچ و پوچ بوده.

- زودتر بلند شو! باید به جلسه برسیم.
تهیونگ قبل از بستن در دستشویی فریاد کشید و جونگکوک باشه‌ی کوچیکی گفت و موها‌ی ژولیده‌ش رو عقب فرستاد و سعی کرد مرتبشون کنه. الان باز هم اجازه داشت لب های بتا رو ببوسه؟ گیج بود! تهیونگ دیشب بعد از گفتن خواسته‌ش خودش رو توی ملحفه ها خفه کرده بود و حتی به سمت جونگکوک برنگشته بود البته این جلوی اآفا رو نگرفت تا از پشت بغلش نکنه و موهای نرمش رو نوازش نکنه. جونگکوک استفاده‌ی کافی رو از خواب بودن تهیونگ برده بود!

با بی میلی از روی تخت بلند شد و به سمت دستشویی اتاقش قدم برداشت. حموم هم همونجا قرار داشت و میتونست صدای شیر روشویی رو بشنوه ولی نمیخواست بتا رو اذیت کنه پس منتظر موند تا کارش تموم شه.

تهیونگ دقایقی بعد در رو باز کرد و دست هاش رو به لباسش مالید تا خشک بشه. نیم نگاهی به آلفا انداخت و برای ثانیه‌ای با هم چشم تو چشم شدن.

Acrasia || KookVWhere stories live. Discover now