part 36 ; Next gangsta

8.1K 1.3K 173
                                    

جونگکوک در رو هل داد و به داخل سرسرای طلایی رنگ بزرگ قدم گذاشت. نیم نگاهی به اطرافش انداخت و نتونست جفتش رو ببینه. ابروش رو بالا انداخت و ساعت رو چک کرد، نمیتونست چرا انقدر دیر کرده بود.

- جونگکوک؟
با شنیدن صدای ته‌ایل سرش رو بالا برد و پیرمرد رو دید که از پله ها پایین میاد.

- دنبال تهیونگ اومدی؟
جونگکوک بعد تعظیمی رفت جلو تا به اون کمک کنه پله ها رو طی کنه. ته‌ایل بهش لبخندی زد. اون جونگکوک رو دوست داشت و برای شخصیتش احترام قائل بود.

- بله.
جوابش رو داد و ته‌ایل تنها سرش رو تکون داد.

- خوشحالم که مشکلتون رو حل کردین.
صداش رو شنید و زبونش رو به روی لب نسبتا خشک شده‌ش کشید.

- من هم حقیقتا از این بابت خوشحالم..
جونگکوک لبخند روشنی زد و از پیرمرد کمی فاصله گرفت تا به هر جا که میخواد بره، بره ولی ته‌ایل همچنان ایستاده بود و بهش خیره شده بود.

- میدونی که نمیخوام توی رابطه‌تون دخالت کنم ولی به عنوان یک پیرمرد که به نظر میرسه آخرای عمرشه چیزی ذهنم رو مشغول کرده.. پس ازت میخوام اجازه بدی بپرسمش!
ته‌ایل با احترام کلماتش رو به زبون آورد و جونگکوک کاملا جدی صاف ایستاد و به دقت بهش گوش داد. سرش رو تکون داد تا پیرمرد مقابلش ادامه‌ی حرف هاش رو بزنه.

- چرا پیوند بینتون رو کامل نمیکنین؟
سوالی رو شنید که اصلا انتظارش رو نداشت. با کمی استرس سرش رو بالا برد و خواست کلمه‌ای رو به زبون بیاره که صدای جفتش بهش اجازه نداد.

- پدربزرگ ما هنوز خیلی وقت داریم برای تکمیل پیوند، درسته جونگکوک؟
تهیونگ کاملا رسا جواب داد و جونگکوک سریع سرش رو چرخوند تا جفت بی‌نقصش رو ببینه. لبخند روشنی زد چون اون کاملا زیبا به نظر میرسید. کت چرم قرمز رنگی به تن داشت و زیرش پیراهن سیاه رنگ و گردنبند جذابی پوشیده بود و همه‌ی این ها زیباییش رو چندین برابر میکردن.

- همه همیشه فکر میکنن زیاد وقت دارن.
بتای پیر آهی کشید و با عصاش ضربه‌ای به پای تهیونگ زد و از کنارشون رد شد. حقیقتا اون سوالی رو پرسیده بود که خود جونگکوک هم میخواست از تهیونگ بپرسه. چرا تهیونگ هم مارکش نمیکرد تا خیالش راحت بشه؟

- بریم؟
بتا پرسید و جونگکوک بعد از اینکه گونه‌ش رو به نرمی بوسید سرش رو تکون داد. جوهوان مراسم خصوصی‌ای گرفته بود و قرار بود تنها خانواده های اصلی حضور داشته باشن. این مراسم ناگهانی کمی عجیب به نظر میرسید ولی خب چاره‌ی دیگه‌ای هم نداشتن و باید شرکت میکردن.

- برای چی این مراسم رو داره میگیره؟
تهیونگ پرسید درست قبل از اینکه سوار ماشین جونگکوک بشه‌. بقیه‌ی اعضای خانوادش با ماشین های خود کیم ها میومدن و تنها تهیونگ ازشون جدا بود.

Acrasia || KookVWhere stories live. Discover now