part 21 ; you wish you knew

14.2K 2.1K 457
                                    

- جونگکوک! جونگکوک! بیدار شو آلفا!
تهیونگ به نرمی زمزمه کرد و ناله های آروم جونگکوک رو که غرق خواب بود شنید. لبخند کوچیکی زد و با مکثی دستش رو جلو برد و لای موهای آلفا کشید. الفاش بی نهایت دوستداشتنی و جذاب بود. میتونست قسم بخوره که کل شب رو نخوابیده بود و فقط به اون خیره شده بود. مغزش اجازه‌ی خواب نمیداد. تنها و تنها دلش میخواست به ابن واقعیت فکر کنه که جونگکوک بی نهایت عاشقشه! شیرین بود؛ اینکه بدونی یکی به حد مرگ دوستت داره! شیرینی‌ای که ممکنه به مرگ ختم بشه.

جونگکوک هنوز قصد بیدار شدن نداشت. تهیونگ آهی کشید و نیم خیز شد. از بالا به آلفا خیره شد و واقعا نمیدونست که چی ممکنه بیدارش کنه. دلش نمیخواست مثل قبلا شبیه روانی ها شروع به فریاد کشیدن بکنه. باید کمی رمانتیک تر میبود! باید نرم تر میبود. دلش میخواست تک تک داستان های عاشقانه های جهان برای خودش و جونگکوک باشن!

بوسه‌ی اول صبحی احمقانه به نظر میرسید و حتی مسواک هم نزده بود پس بیخیال شد. حرکت لب هاشون قرار نبود باعث بیدار شدن آلفا بشه.

- جونگکوک..
انگشت هاش رو پایین تر آورد و به گردن خوش فرم آلفا رسوند و لمسش کرد. کمی پایین تر و به جایی رسید که اگه جفت شده بودن، باید مارک میشد! نیشخند کوچیکی زد و صورتش رو جلو برد.

گردن آلفا کاملا نمایان شده بود و سفیدیش باعث میشد که تهیونگ به خودش بیاد و بخواد نقاشیش کنه‌. تک تک اجزای بدن آلفا اونقدر جذاب بودن که تهیونگ میتونست سال ها به تحسینشون بشینه! همیشه انقدر عاشق بود؟

اون زبونش رو به نرمی روی گردن آلفا کشید که صدای هومی از بین لب های جونگکوک فرار کرد. بالاخره داشت تکون میخورد و این یک قدم مثبت بود پس نیشخندی زد و با مکثی پوست خوشرنگ آلفا رو کمی خشن بین دندون هاش گیر انداخت.

درست ثانیه‌ای بعد جونگکوک با ناله‌ی بلندی خواست نیم خیز شه ولی دست های تهیونگ اجازه ندادن. بتا تازه داشت از این بازی خوشش میومد پس با مکثی باسنش رو به روی دیک آلفا کشید و همونجا نشست. جونگکوک که هنوز گیج بود سعی میکرد بفهمه چه اتفاقی داره میافته!

خیلی طول نکشید که تهیونگ پایین تر رفت و به سینه‌ی آلفا رسید. همیشه دلش میخواست لمسش کنه ولی حالا حتی میتونست گازش بگیره! زندگی گاهی اوقات میتونه تبدیل به بهشت بشه!

- ت..تهیونگ!
جونگکوک با صدای بم و خواب‌آلودش ناله‌ای کرد ولی تهیونگ ذره‌ای بهش توجه نکرد و با بیخیالی جای جای سینه‌ی آلفا رو گاز میگرفت و از خودش رد به جا میگذاشت.

- هنوز خیلی.. زود نیست؟
جونگکوک انگشت هاش رو لای موهای تهیونگ برد و اون بتای مو فرفری رو از خودش جدا کرد و وادارش کرد که صورتش رو جلو بیاره.

- از صبر کردن متنفرم..
بتا لب هاش رو جلو فرستاد و قوسی به کمرش داد. میتونست سفتی دیک آلفا رو زیر خودش حس کنه ولی اهمیتی نداد و در کسری از ثانیه خودش رو عقب کشید.

Acrasia || KookVWhere stories live. Discover now