Part 12✨

11.5K 1.9K 346
                                    

سلام
من پشمام ریختهه.
ویوها واقعا رسید به یک کا؟ خدایا!
دوسه روز اول این فیک فقط ۳ تا ویو داشت که هرسه تاش خودم بودم 😂 باورم نمیشه الان دیگه چندتا کلوچه ی خوش قلب کنار خودم دارم ⁦❤️⁩⁦❤️⁩

-پس... تو واقعا پسرشی؟
با تردید و ابروی بالا رفته ادامه داد : پسر یه خدمتکار؟

اخم غلیظی کردم و پیراهن آبی رنگی از کمد گوشه ی اتاق بیرون کشیدم.
- آره! پسر یه خدمتکارم. که چی؟ حالا میبینی اونقدر ارزششو نداشتم که برای راضی کردنم وقت گذاشتی نه؟ پسر یه خدمتکار نمیتونه هیچ غلطی بکنه چه برسه فراری دادن جونگ کوک. آره؟
پیراهن رو به طرف صورتش که از بهت دهنش باز مونده بود پرت کردم و از اتاق بیرون زدم.

میدونستم خیلی دراماتیک رفتار کردم. اما اون خاطرات دست از سرم برنمیداشتن...

/فلش بک- دوران دبیرستان جین/

- مگه بهت نگفتم من کولا میخوام؟ این چه کوفتیه که اوردی؟
و لگد محکمی روی کمرش نشست. جین به سرعت پخش زمین شد.

پسر اخمو، به نوچه هاش علامت داد که برن عقب. نوچه ها از جین فاصله گرفتن.

موهای جین رو توی دستش گرفت و کشید تا سرش رو بالا بیاره :
- لالی؟

جین که سعی میکرد بغض توی گلوش باعث لرزوندن صداش نشه، آروم گفت : تموم کرده بود...
پسر به وسیله ی موهای جین، محکم به عقب هولش داد. جین روی کمرش به زمین پرت شد.

+ به من ربطی نداره عوضی! باید از توی سوراخم که شده پیداش میکردی.
و لگد محکمی به پای جین زد. جین داد بلندی از درد کشید : ولم کن آشغال!

پسر با بهت پوزخندی زد : چه  گهی خوردی؟
و دوباره به سمت جین یورش برد و موهاش رو توی دست گرفت : میبینم زبونت دراز شده. برات ببرمش؟

جین با ناله ی دردناکی که با صداش ترکیب شده بود، گفت : چرا دست از سرم بر نمیداری؟ من که نوکرت نیستم!

پسر پوزخندی زد : نوکر؟ معلومه که نوکرمی.
با انگشت اشاره اش، محکم به پیشونی جین ضربه زد : یادت نره که تو فقط پسر یه خدمتکاری. حتی اینکه تو مدرسمونی هم باعث میشه شان مدرسه بیاد پایین. اینکه بهت اجازه میدم هنوزم توی این مدرسه ول بچرخی باید به پام بیفتی و تشکر کنی.

روی جین خم شد : فهمیدی؟

/پایان فلش بک/

-راوی-

نامجون با بهت توی اتاق زمزمه کرد : اما من اینارو نمیخواستم بگم... چش بود؟
و به دری که چند لحظه پیش محکم پشت سر جین بسته شده بود خیره شد.

جین وارد هال شد و با خانم و آقای کیم رو به رو شد. به نشونه ی ادب سرش رو خم کرد و خوشآمد گفت.
نگاه تیز تهیونگ روش بود. نمیدونست معنی اون نگاه چیه، اما هرچی که بود داشت آزارش میداد. ناخودآگاه اون نگاه رو با نگاه بچه های مدرسه روی خودش مقایسه میکرد.

Nepenthe | Vkook NamjinWhere stories live. Discover now