Part 31✨

12.6K 1.7K 1.2K
                                    

سلام بیبی‌ها. حالتون چطوره؟
می‌دونم میخواین منو بزنین 😅 راستشو بخواین من جدیدا راجع به نوشته هام (مخصوصا این فیک) خیلی احساس بدی دارم. هرچی خواننده ها بیشتر میشن، من بیشتر احساس ناکافی بودن میکنم. حس میکنم دارم وقتتون رو هدر میدم، میدونین؟
پس اینجا یه خواهشی ازتون دارم. اگه نظری یا حرفی راجع به این فیک دارین و حس میکنین به بهتر شدنش کمک می‌کنه لطفا بهم بگید. اگه جایی غلط املایی یا نگارشی دیدین لطفا بهم تذکر بدین من خوشحال میشم.

پ.ن: چرا جدی حرف زدن به من نمیاد؟😂😭 به هرحال. ماچ پس کلتون ⁦❤️⁩





با خوشحالی از مدرسه بیرون زد. امروز امتحان داشت و میتونست به محض تموم شدن امتحانش زودتر بره خونه. گوشیش رو از جیب شلوارش بیرون اورد و روشنش کرد.

با دیدن اسم "عوضی" ای که روی گوشیش افتاده بود، قبل از اینکه پیامش رو باز کنه اسمش رو به "تهیونگ" تغییر داد. پیامش رو باز کرد :
" جونگکوک فکر میکنم ساعت 2 مدرست تموم بشه درسته؟ من ساعت 3 جلسه دارم. یکی میاد دنبال داروهام. میشه داروهامو بهش بدی؟ باید برای جلسه آماده باشم. "

جونگکوک نگاهی به ساعت مچیش که ده رو نشون میداد انداخت. قطعا تهیونگ خبر نداشت که جونگکوک بخاطر امتحانات ترم زودتر مرخص میشه. تصمیم گرفت به خونه بره و خودش داروهارو به شرکت ببره. هم میتونست توی نبود نامجون کمی حواسش به تهیونگ باشه و هم میتونست اوضاع شرکت رو بسنجه. مطمئن نبود که اوضاع شرکت برای وضعیت تهیونگ مناسب باشه.

———————————

- من جئون جونگکوکم. همسر کیم تهیونگ.

نگهبان کمی با اخم به جونگکوک زل زد و بعد از یادآوری عکسی که از اون زوج دیده بود و قیافه جونگکوک هم به وضوح مشخص بود، با خوشرویی به جونگکوک اجازه ورود داد :
- بفرمایید.

بعد از چند دقیقه، جونگکوک به پشت در دفتری که میگفتن برای تهیونگه، رسیده بود. هیچ منشی ای پشت میز نبود. دستش رو بالا برد که در بزنه که از داخل اتاق صدای دادی شنید. با وحشت در رو باز کرد.

تهیونگ و یه مرد روبروی هم ایستاده بودن و برگه هایی که توی دست مرد بودن، حالا همشون روی زمین پخش شده بودن. تهیونگ دستش رو بالا برد تا ضربه ای به گونه ی مرد بزنه که جونگکوک به سرعت بهشون نزدیک شد. اما به هرحال دیر رسید، چون تهیونگ به مرد سیلی زده بود و مرد روی زمین افتاده بود.

تهیونگ خواست به سمت مرد بره که جونگکوک سد راهش شد :
- تهیونگ! من اومدم.

اما تهیونگ نگاهش به جونگکوک نبود. مقصد نگاهش به مردی بود که بین کاغذ های از هم جدا شده افتاده بود. دندوناش  رو روی هم میکشید و چشماش مثل مواقعی که بهش حمله دست میداد، به سرخی میزد.

Nepenthe | Vkook NamjinWhere stories live. Discover now