Part 51✨ Afterstory~

10.9K 1.2K 1.5K
                                    

سلاممم *-*
پارت قبلی وحشتناااک احساساتیم کردین. یه بغل گنده برای تک تکتون ⁦❤️⁩
دوتا افتراستوری داریما. این اولیشه ^.^





در رو با خشم هول داد و وارد کافه شد. سینه اش از شدت عصبانیت بالا پایین میشد و دستاش مشت شده بود. نگاه تیزش روی افراد توی کافه میچرخید. با دیدن شخص مورد نظرش، نفسش رو با حرص بیرون داد و به اون سمت قدم تند کرد.

با دیدن دست جیمین که از روی میز، توی دستای پسری حلقه شده بود، دندوناش روی هم کشیده شد. درست سر میز بالای سرشون ایستاد.

نگاه متعجب جیمین بالا اومد و روی یونگی ای که از عصبانیت به لرزه افتاده بود نشست. تا خواست ازش بپرسه که اینجا چی کار میکنه، یونگی غرید :
-داری چه غلطی میکنی؟

جیمین با چشمای گرد شده ای گفت :
-نمیبینی؟ اومدم سرقرار. اوه بذار باهاش آشنات...

همون موقع، دست یونگی محکم روی میز کوبیده شد. جیمین و پسر هر دو از جا پریدن. نگاه طوفانی یونگی روی پسر مو مشکی نشست.
-دورشو خط بکش. مال منه.

و بازوی جیمین رو کشید و همراه خودش کشید. جیمین همونطور که دنبال کشیده میشد، با صدای ناله مانندی گفت:
-چیکار داری میکنی؟ گند زدی به قرارم!

یونگی بدون اینکه چیزی بگه، به محض اینکه به ماشینش رسید، جیمین رو روی صندلی جلو انداخت و خودش هم به سرعت سوار شد.

-یونگ...

یونگی وسط حرفش پرید :
-هیچی نگو. نمی خوام الان چیزی بشنوم.

جیمین قیافه ی ناراحتی به خودش گرفت و سرش رو به سمت شیشه گرفت. اما درست موقعی که کامل روش رو از یونگی برگردوند، لبخند شیطانی ای روی لبش نشست.

*فلش بک*

-کوک دارم میگم که اون حتی بهم زنگم نمیزنه! اون بهم میگفت بهم یه حسایی داره ولی ما الان یه هفته ی کوفتیه که اصلا همدیگه رو ندیدیم.

جونگ کوک چشماش رو توی حدقه چرخوند:
-بهت که گفتم. تهیونگ گفت به خاطر کاراش سرش شلوغه.

جیمین با غرغر گفت :
-کارش بخوره تو سرش. مردک.

جین لبخند شیطنت آمیزی زد و کمی خودش رو جلوتر کشید :
-تا جایی که یادمه یونگی تایپ مورد علاقت نبود.

نگاه جیمین سریع به سمت دیوار رفت :
-خب... من... اون اونجوری که فکر میکردم نبود.

جونگ کوک که به خوبی از احساسات دوست نزدیکش خبر داشت، گفت :
-حالا که چاره ای نداری. یا باید بری پیشش یا صبر کنی خودش بیاد دیگه.

جیمین با چشمای گرد شده ای گفت :
-من برم پیشش؟ عمرا!

جین شونه هاش رو بالا انداخت:
-پس منتظر بمون.

Nepenthe | Vkook NamjinWhere stories live. Discover now