6:علاقه من؟

217 70 21
                                    

یه هفته‌ی آروم برای همه‌ی خانوادهی شیاو سپری شد....سوهو حالا بهتر شده بود.با اینکه چند شب اول باز هم کابوس میدید و به اصرار لوهان توی اتاق اونا میخوابید ولی فقط برای چند شب بود.

دوباره برگشتن سرکار و البته شوخی های لی خیلی بهش کمک کرد....حقیقت این بود که سوهو زیاد بلد نبود چه جوری میشه با یه نفر جدید دوست شد و خوشحال بود لی اونقدر روابط اجتماعی قوی داشت که سریع تونست به سوهو نزدیک شه.اون واقعا زندگی جدیدش رو دوست داشت و فقط اگه میتونست جیان هم کنار خودش داشته باشه همه‌چیز عالی میشد.

"آقای وانگ؟

▪︎او.....سوهو اماده شدی که بری؟

"بله

▪︎امروز خیلی خسته شدی درسته؟

"نه...اصلا

▪︎درسته...تو جوونی و پر از انرژی این منم که پیر شدم.

"شما هنوز هم جوون به نظر میاید.

▪︎با این حرفت حسابی انرژی گرفتم.
لبخندی زد و کتابی رو روی پیشخوان گذاشت

"میشه اینارو برام حساب کنید؟
آقای وانگ نگاهی به کتاب‌ها کرد

▪︎نمیدونستم به موسیقی علاقه داری....

"فقط از روی کنجکاوی.

▪︎باشه.....لازم نیست هزینشو بدی
سوهو با تعجب سرشو بالا گرفت

" برای چی؟

▪︎چون فروشنده ها میتونن هر ماه یک کتاب به انتخاب خودشون بردارن.به عنوان هدیه از طرف من.

"واقعا؟

▪︎اوهوم...ماه پیش یادم رفت بهت بگم....پس حالا با برداشتن این دوتا کتاب باهم بی حساب میشیم.

"ولی

▪︎این قانونه....توکه نمیخوای نادیدش بگیری؟
سوهو با تشکر از آقای وانگ تعظیمی کرد و با برداشتن کتاب‌هاش از کتاب فروشی خارج شد.

وقتی به خونه رسید سریع خودشو به اتاقش رسوند و بعد از یه دوش و عوض کردن لباس‌های پشت میز مطالعش نشست.اولین کتابش رو باز کرد با نگاه کردن به نت‌های موسیقی روی خطوط کتاب انگار داشت به زیبا ترین تصویر زندگیش نگاه میکرد.نفهمید چند ساعت مشغول ورق زدن کتاب‌های جدیدش بود ولی صدای بسته شدن در خونه نشون میداد که لوهان و شیومین به خونه برگشتن.
با عجله از پله پایین رفت تابهشون خوشآمد بگه.

_ هی هی هی.....اروم تر....اصلا مگه جوجو ها‌هم میتونن انقدر تند راه برن.
سوهو با لبخند درحالی که نفس نفس میزد گفت

" سلام خسته نباشید.

^ سلام جون.....توهم خسته نباشید.

_بیا بوس منو بده تا خسته نباشم
سوهو کمی به لوهان نزدیک شد و بوسه‌ای کوتاه به گونه‌ش زد
لوهان شروع به خندیدن کرد

Phoenix Donde viven las historias. Descúbrelo ahora