■ پس پرستار بچه شدی؟
چانیول درحالی که میخندید از کریس پرسید
* خفه شو...اون اگه مثل یه بچه مظلوم بود من مشکلی نداشتم.
°یااااا...کریس وو عوضی
بکهیون درحالی که از عصبانیت قرمز شده بود به سمتشون اومد.°میخوای بکشمت؟ دیروز اون چه عوضی بازی بود که درآوردی؟
* اوه...
■ چی شده؟
°دیروز وقتی داشتم پشت تلفن باهاش زر میزدم یهو مثل خر دیگه جوابمو نداد و بعد قطع کرد.
* باور کن یه اتفاق مهم افتاد.
°عوضی.
بکهیون گفت و کنارشون نشست.°بگو چه خبر شده بود.
* اوکی.... یادتونه من برای چان رفته بودم اون گیتار و خریدم؟
هردو سرشونو تکون دادن.* وقتی توی فروشگاه بودم یهو صدای نواختن یه قطعه به گوشم خورد.قسم میخورم قشنگ ترین چیزی بود که تاحالا گوش داده بودم.لطیف و روان.حرفهای ولی به نظر ساده.هرجوری بخوام توضیحش بدم نمیشه.مثل یه جادوی واقعی منو سمت خودش کشید.
■ خب؟
* نتونستم قیافهی کسی که اون ملودی رو میزد ببینم فقط از پشت سر دیدم که یه ویولن سیاه رنگ به دست داشت و مینواخت.
°خب؟
* تا اینکه اومدم به این خونه جدیدم...باورتون نمیشه ولی دیشب دومین باری بود که میشنیدمش.
°یعنی فقط میخوای کسی که اون قطعه رو میزنه ببینی؟
* اره.
°خب که چی بشه؟
کریس مکث کرد...واقعا اون برای چی میخواست کسی که اون قطعهی جادویی رو میزنه ببینه؟ چی میخواست بهش بگه؟
■ ولی من خیلی دوست دارم ببینم اون قطعه چی بوده که اینجور تورو دیوونه کرده.
چان گفت.کریس سریع گوشیشو به دست گرفت
* دیروز ضبطش کردم
سعی کرد توی صداهای ضبط شده دنبالش بگرده اما موفق نشد
* فااااک...سیو نشده.
■ فکر کنم منم چندروزی بیا خونهی تو بمونم تا شاید دوباره اون نوازنده مرموز خواست قطعه رو بزنه.
° کریس نکنه عاشقش شدی؟
* وات د فاک بک؟ اون یه پسر بود.
چان بلافاصله به بک نگاهی کرد و متوجه پوزخند روی لبش شد
■ نکنه چون پسره نمیتونی عاشق شده باشی؟
* لعنت... من اصلا اونو ندیدم...چرا باید عاشقش بشم.
ČTEŠ
Phoenix
Fanfikceتحمل کردن یا فرار؟ ظرفیت تحمل آدما مثل یه لیوان با یه حجم مشخصه و ممکنه روزی با یک قطره اون لیوان سرریز بشه. تحمل سرریز شد و بدون فکر کردن به چیز دیگهای همهی گذشتشو پشت سرش گذاشت. ☯︎نویسنده:leucanthemum ☯︎کاپل اصلی: کریسهو ☯︎کاپل فرعی: شیوهان، چا...