16: آتلانتیس

202 74 29
                                    

هنوز دو دل بود.... فردا باید برای مسابقه به اون مدرسه میرفت و هنوز نتونسته بود خودشو برای درخواست کمک از کریس قانع کنه.

البته اینکه از لی بخواد همراهش بیاد هم جز یکی از گزینه هاش بود ولی مسلما لی کلی ازش سوال میپرسید و سوهو مجبور میشد دروغ بگه.

از پله ها پایین اومد و گفت
" من الان بر میگردم...

^ کجا سوهو؟ ساعت ۱۱ شبه.

" اوووم... خب با کریس کار دارم. زود میام.

_ کریس؟!!
لوهان با تعجب پرسید.سوهو سریع خودشو به در رسوند و گفت.
" زود میام.

لوهان و شیومین بهم نگاه کردن.
^ فکر میکردم آبشون توی یه جوب نمیره.
شیومین گفت

_ منم همین طور.

دستشو روی زنگ فشار داد و منتظر موند تا کریس درو باز کنه.

دیروقت بود و اصلا انتظار نداشت وقتی درو باز میکنه با سوهو مواجه بشه.

*سوهو.

" امممم... سلام.. میشه باهم حرف بزنیم؟

کریس خودشو از جلوی در کنار کشید و اجازه داد سوهو وارد خونه بشه.
روی مبل نشست .کریس متعجب بود.
* اتفاقی افتاده؟

" نه. یعنی اره.

کریس روی مبل مقابلش نشست.

سوهو چند دقیقه‌ای بدون اینکه حرفی بزنه به دستاش نگاه میکرد و کریس به سوهو.

* عجله‌ای نیست چیزی بگی ولی داری نگرانم میکنی.
سوهو سرشو بالا گرفت

" میشه همراهم  جایی بیای؟

* کجا؟

" اول بهم قول بده این موضوع بین خودمون میمونه. یعنی خانوادم چیزی نفهمن.

کریس هر لحظه بیشتر غافلگیر میشد.
* خب ؛باشه.

" ۴ روز به عنوان همراه باهم به یه مدرسه‌ی خارج شهر بیا. یعنی به عنوان سرپرستم.

* سرپرست؟

" اونروز گفتی برام جبران میکنی.

کریس با یاد آوری اتفاقی که روز تولد مادرش افتاد دوباره به سوهو نگاه کرد.قطعا خود کریس میدونست بیشتر از اینا به سوهو بدهکاره.

* فقط همراهت بیام؟

سوهو سرشو تکون داد.

* باشه ... ولی بهم بگو جریانش چیه.

" فقط یه مسابقست و ما باید همراه خودمون یک نفرو به عنوان سرپرستمون ببریم.

* پس چرا...
سوهو حرفشو قطع کرد

" لطفا ازم سوال  نپرس.

کریس کمی مکث کرد... توی یه مسابقه مدرسه‌ای که قرار نبود اتفاق بدی بیوفته و نمیدونست چرا سوهو میخواست این موضوع رو از لوهان  و شیومین مخفی کنه. هر چیزی که بود کریس نمیخواست بزاره سوهو تنها یا با یه نفر دیگه بره.
* باشه.

Phoenix Donde viven las historias. Descúbrelo ahora