19: دعوا

219 66 30
                                    

کریس به خونه برگشت. حالا دیگه رازی که سوهو مخفی کرده بود رو میدونست.
یه پسر فراری.... خب درسته اوایل اصلا از سوهو خوشش نمیومد ولی هیچ وقت فکر نمیکرد یک بچه‌ی فراری باشه.

در حقیقت سوهو داستان زندگیشو خیلی کلی گفته بود.نمیدونست چی باعث شده فرار کنه ولی مطمئنه سوهو به خاطر رویا‌پردازی های بقیه ی جوونا از خونه فرار نکرده وگرنه هیچ وقت دوباره شیومین و لوهان رو به عنوان سرپرست قبول نمیکرد.

و البته اون همه پلیس بازی.... اون مدرسه....اون پسر،سهون... حتی خود شیومین هم فرار کرده... اونجا کجاست؟یه زندون؟

وسایلشو کنار تخت ، روی زمین انداخت... به سمت پنجره‌ی اتاقش رفت و پرده‌رو کنار کشید.به تراس اتاق سوهو نگاه کرد.... اونجا نبود.... اصلا چرا فکر کرده بود سوهو امکان داره اونجا باشه؟اونا الان از هم جدا شده بودن.

نا امید دوباره پرده‌ خاکستری اتاقشو کشید و به سمت حمام رفت...
__________________________________________________________

" هر چیزی بگید حق دارید.من ازتون مخفی کردم میخواستم چیکار کنم.
سوهو بعد از سکوت مرگباری که توی سالن حاکم بود گفت.

بعد رفتن کریس، شیومین و لوهان هیچ چیزی نگفته بود.... اونا فقط نشسته بودن و شیومین به نقطه‌ی نامعلومی روی زمین زل زده بود و سخت نبود فهمیدن اینکه داره به چی فکر میکنه.

^ اره سوهو.... من خیلی از دستت عصبانی هستم. با این کارت خیلی بی‌فکری کردی.
شیومین با جدیت گفت و کمی مکث کرد
^ ولی کاریه که شده.... میتونی بهم قول بدی دیگه ازمون چیزی مخفی نکنی؟

" قول میدم... به هرحال که سهون نخواست همراهم بیاد.
سوهو گفت و سرشو پایین انداخت.

_ ولی برای چی؟چرا نمیخواست بیاد.
لوهان پرسید

" گفت میترسه... چون اگه گیر بیوفته همه چیز بد تر میشه

_ یعنی حتی نمیخواد سعی کنه.... عجیبه.

" سهون اهل ریسک کردن نیست....جوری حرف میزد که انگار یه جورایی مطمئن بود منم قراره گیر بیوفتم.

شیومین و لوهان نگران به سوهو نگاه کردن...لوهان گفت
_ منظورت چیه مطمئن بود؟

سوهو نیشخند عصبی زد
" واقعا چرا به ذهن خودم نرسید؟ نه.... درحقیقت انقدر خوش‌خیال بودم که نمیخواستم حقیقت رو قبول کنم.

^ سوهو چی داری میگی؟

" عمو....چی برای خانواده‌ی کیم از همه مهم تره؟

^ منظورت چیه؟

شیومین با نگرانی پرسید

" قدرت... اونا فقط قدرت خانواده براشون مهمه... اونا یه امپراطوری دارن و حالا اون امپراطوری بدون وارثه.

Phoenix Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang