24: اعتراف

246 61 32
                                    

■ کریس تو فلش نداری؟

* ها؟

چان با دیدن قیافه‌ی گیج کریس متوجه شد از اول به هیچ کدوم از حرفایی که میزد گوش نداده بود

■میگم فلش نداری؟

* نمیدونم توی کیفمو بیین...

° کریس چته تو؟؟؟امروز تو باغ نیستی؟
بکهیون پرسید

* هیچی... فقط دیشب گند زدم.همین.

بکهیون با ابرو‌هایی که بالا داد به کریس نگاه کرد.... اون کوه اعتماد بنفس الان گفت گند زده؟؟؟

■ کریس تو از کی تاحالا کتاب میخونی؟ اونم فرانسوی؟

چان که توی کیف کریس دنبال فلش میگشت با دیدن کتابی که اونجا بود 

کنجکاو شد و اونو بیرون کشید و با دیدن متن کتابی حسابی تعجب کرد.

* وات؟؟ من اخه فرانسوی بلدم؟

کریس به کتاب نگاه کرد... اون همونوکتابی نبود که سوهو براش میخوند؟

بکهیون کتاب رو از دست چان گرفت.

° من فکر میکردم تو ته تهش بتونی انگلیسی  بفهمی.... فرانسوی؟!!!

* بده ببینم...

کریس کتاب رو باز کرد.... اگه چان نمیگفت زبون اون کتاب فرانسویه کریس هیچ وقت نمیفهمید.... یعنی سوهو همیشه از روی همین متن اون داستانو براش میخوند؟؟؟؟

* فااااااااکککککک
بلند گفت و سرشو روی میز گذاشت.

بکهیون و چان گیج بهم نگاه کردن. کریس هیچ وقت یه آدم عادی نبود ولی حداقل رفتار‌های عجیب غریب از خودش نشون نمیداد.

■ هی....‌چت شد؟

کریس دوباره سرشو بالا گرفت
* من یه احمقم که حتی به زور مدرک تحصیلی گرفتم. هیچ هنری بجز گند زدن ندارم. اونوقت عاشق کسی شدم که انقدر همه چیز تمومه؟؟؟؟؟ من هیج شانسی ندارم.

جمله ی اخرشو با ناله گفت و دوباره سرشو روی میز گذاشت.

☆ کریس عاشق شده؟
لی که تازه به بقیه رسیده بود با تعجب گفت.

■ فکر کنم بیشتر دیوونه شده باشه تا عاشق.
چان گفت و با تکون دادن سرش دوباره مشغول پیدا کردن فلش توی کیف کریس شد.

☆ هی... کریس وو... چه مرگته؟

* چرا باید انقدر خنگ باشم؟؟؟
کریس دوباره سرشو بالا گرفت و از لی پرسید.

☆ تو همیشه همینجوری بود. حالا چرا انقدر داری بهش توجه میکنی؟

کریس با ناله صداهایی نامفهومی از خودش دراورد.

بکهیون سرشو از روی تاسف تکون داد.

° تو هنوز بهش اعتراف هم نکردی و پا پس کشیدی؟

Phoenix Onde histórias criam vida. Descubra agora