🍁Chapter seventeen🍁

639 185 108
                                    

-ازت ممنونم.
آروم گفت و ابروهای تهیونگ بالا پریدن؛
-برای؟
-برای اینکه اون رو به خوردم دادی تا جرئتش رو داشته باشم...
-جرئت چـ...

‎ادامهٔ حرفش رو لبهای جونگکوک تبدیل به ناله شدن و بدنش زودتر از هر موقع دیگه ای زودتر واکنش نشون داد.

‎پسر کوچکتر از فرصت استفاده کرد و روی بدن خشک شده تهیونگ جهید و با دستهاش، صورت نرم تهیونگ رو قاب گرفت.

‎بدنش حالا کاملا افسار پاره کرده بود و عقلش توان فرمان دادن نداشت.

‎باسنش رو دورانی، روی عضو مرد زیرش تکون میداد و تهیونگ کاملا هنگ کرده بود و فقط ناله‌های نصفه و نیمه میکرد.

‎همزمان که لب تهیونگ رو میون دندون هاش گرفته بود، دست هاش رو از صورتش جدا و شروع به باز کردن دکمه های لباس مشکیش کرد.

‎وقتی نوک انگشت های سرد و لرزونش دکمهٔ آخر تهیونگ رو لمس کردن، مرد زیرش با آشفتگی اون رو کنار زد و با اخم غلیظی دکمه‌های لباسش رو بست: تهیونـ...
-خفه شو.

🔥18+🔥

از تخت فاصله گرفت و پشت به کوک، چنگ دردناکی به موهای بهم ریخته‌اش زد.

جونگکوک با چشم های خمارش، چهار دست و پا به سمت لب تخت
حرکت کرد و کمربند گوچی تهیونگ رو گرفت.
-تهیونگا...

مرد برگشت و تا خواست روش قاطی کنه، جونگکوک لبهاش رو به عضو نیمه برآمدهٔ مرد، از روی شلوار، چسبوند و ناله‌ای کرد: اوم.

تهیونگ برای بار دوم شوک شد و پسر بدون اینکه لبهاش رو از شلوارش برداره، با چشم های خبیثی دستهاش رو برای باز کردن کمربند تهیونگ بالا برد.

کمربند و دکمه (دگمه؟) گرد تهیونگ رو به سرعت نور باز کرد و زیپ شلوارش رو پائین کشید.

RainManWhere stories live. Discover now