Part : 6

1.6K 317 63
                                    

هوسوک با سر و صدای بچه‌ها از فکر وخیال در اومد.

پسرا بعد از کلی بازی های که هر سه شریک بودن، حالا دیگه تفاهمی نداشتن و هر کس یه بازی میخواست.
جونگ‌کوک میخواست نقاشی کنه و اصرار داشت، جیمین هم با اون همراه بشه.

اما تهیونگ بازی با لگو ها ترجیح میداد و
دلش میخواست جیمین و برادرش هم
همراهیش کنن.

دو تا برادر سر اینکه جیمین دوست داره
چیکار کنه بحث میکردن و این وسط کسی
که چیزی نمی‌گفت و هاج و واج به اونا نگاه
میکرد جیمین بود.
تقریبا سر هم داد میکشیدن و هر کس جیمین
رو طرف خودش میکشید.
جونگکوک دست پسر رو کشید.
" مینی میخواد با من نشاقی کنهههههه..."
ترجمه‌اش میشه،
' جیمین می‌خوای با من نقاشی کنه.'

تهیونگ هم همون کار رو تکرار کرد.
" نخیر دلش میخواد لگو بازی کنههههه.... "

جونگ‌کوک تقریبا جیغ کشید.
" نهههه...نشاقیییییییی.... "
ت ' نه. نقاشی'

تهیونگ هم داد زد.
" لگووووووو....... "

و بعد بی ملاحظه جیمین رو وسط خودشون میکشیدن به نوبت سر هم داد میزدن.

ن شاااا قیییی...
ل گووووو...
نشاقی ،نشاقی، نشاقی....
لگو، لگو ،لگو....

جیمین تقلا میکرد تا خودش رو از وسط دوتا برادر سرتق بیرون بکشه.
و بالاخره خودش رو عقب کشید.

کوچکترین جا نزد.
" مینی مده نشاقی دوش ندالی؟ "
ت ' جیمین مگه نقاشی دوست نداری؟ '

تهیونگ هم میدون رو خالی نکرد.
" مینی مگه نگفتی عاشق لگویی؟ "

جیمین دهانش رو باز کرد که جوابی بده ولی
دوباره بحث برادرها شروع شد.

حالا جیمین رو رها کرده بودن و روبروی هم ایستاده بودن و سر هم داد میزدن.

جونگ‌کوک اول گفت.
"مینی دوشت مورد عقاله‌ی منه."
' جیمین دوست مورد علاقه‌ی منه '

تهیونگ قرمز شد و با صدای بلند اعلام کرد.
" نخیر، اول دوست من بوده"

اب دهنش رو قورت داد و ادامه داد.
بدونه اینکه ربطی داشته باشه به برادرش پز داد.
" تازه ما همسن همیم و سال بعد با هم
میریم مدرسه... "

کوک کمی بغض کرد.
" نخیر مینی هم گد منه،  با من میره مددشه."
' نخیر جیمین هم قد منه با من میره مدرسه'

بعد سرش رو به سر جیمین نزدیک کرد تا هم قد بودنشون رو نشون داد.
و برای اثبات حرفاش بوس آبداری به
لپ تپل جیمین زد.

تهیونگ هم جلو اومد و دستش رو
دور گردن جیمین انداخت. پسر رو طرف
خودش کشید.
چشمای کشیدش رو برای برادرش تنگ کرد.
" مینی مال منه."

FireDonde viven las historias. Descúbrelo ahora