هوسوک بعد از جدا شدن از اون مرد موتور سوار بین مصدوم های چشم چرخوند.
دنبال کسی گشت تا حالش خوب باشه و بتونه پاسخی به سوالش بده.
بالاخره اتشنشانی رو پیدا کرده بود که سرپایی
مداوا شده بود و مشغول گلو تازه کردن بود تا
دوباره به کارش برگرده.جلو رفت و از مرد پرسید.
" ببخشید شما کسی رو میشناسید که از ایستگاه پانزده باشه. "مرد بطری آب رو پایین آورد و در حالیکه پشت لبهاش رو با آستینش خشک میکرد گفت.
"نه متاسفم. اما اون مردی که اونجا میبینی، از ایستگاه نوزده هست. ایستگاه پانزده و هفده و نوزده باهم اعزام منطقه ی شرقی شدن. شاید اون بشناسه "با توضیح مرد، تشکری کرد. و سمت مردی که تمام صورتش با باند و پماد سفید رنگ پوشیده شده بود خیز برداشت.
و بلافاصله ازش پرسید.
" ببخشید شما از ایستگاه نوزده هستید؟"مرد که حال خوبی نداشت ضعیف نالید،
"بله"شرمنده از اینکه نمیتونست کمکی به حال بدش بکنه سوال کرد.
"افراد ایستگاه پانزده رو میشناسید؟"مرد در حال نفس نفس زدن پرسید.
"چی میخوای بدونی؟"با صدایی که درموندگی توش بود، گفت.
" دنبال شخصی به اسم مین یونگی میگردم. توی اون ایستگاه کار میکنه."مرد به شدت به سرفه افتاد.
ماسک اکسیژنی که کنار مرد بود روی صورتش گذاشت.بعد از چند لحظه مرد تونست راحت تر نفس بکشه،
به سمت امبولانسی اشاره کرد،
" یکی رو چند لحظه پیش از ایستگاه پانزده آوردن."ضربهی آرومی به شونهی مرد به عنوان تشکر زد. و با عجله خودش رو به امبولانس رسوند.
چند نفر اطراف مرد مشغول احیا بودن و برای
زنده نگه داشتن آتشنشان تلاش میکردن.از چیزی که دید، خشکش زد.
امدادگرها بعد از لحظهای تلاششون متوقف شد و کنار رفتن.مردی که به نظر میرسید دکتر باشه با چشمای سرخ و ناراحت از ماشین پایین اومد.
دیگری ملافهای رو روی مرد کشید و دنبال دکتر از اونجا رفت.
دوتا از امدادگرها جنازهی مردی که تا دقایقی پیش مشغول جان فشانی و تلاش بود رو بلند کردن و کنار جسدهایی که قسمت عقب تر از جایی که بقیه بودن، بردن.هوسوک بهت زده و با ناباوری پشت سرشون کشیده شد.
چند نفری که با ملحفههای سفید پوشیده شده بودن اونجا روی زمین بودن.
سوال وحشتناکی از ذهنش گذشت.
' نکنه یونگی هم یکی از اونا بود؟ 'با این فکر توان از پاهاش رفت و روی
زانوهاش فرود اومد.یکی از امدادگرها که متوجه هوسوک شده بود،
به طرفش اومد.
" هی آقا چیزی شده؟اینجا چی میخوایید؟"
YOU ARE READING
Fire
Fanfictionیونگی و هوسوک سرپرستی جیمین کوچولو رو پذیرفتن و یه خانوادهی خوشبخت رو ساختن؛ اما شغل یونگی جوریه که این خوشبختی رو به خطر میندازه.... 🔥اسم داستان : آتش 🔥ژانر: عاشقانه، روزمره، ۱۸+ 🔥کاپل اصلی : سپ 🔥کاپل فرعی : نامجین 🔥سایر کارکترها: 🐣جیمین, 🐯...