Where am i ?

4.7K 646 364
                                    


پسر با صداهای گُنگ و مبهمی بیدار میشه. چشم هاش رو باز نمیکنه، به خودش اجازه میده کمی بیشتر به اطراف گوش بده تا شاید بفهمه چه کسایی راجع به چه‌ چیزایی حرف میزنن. آخرین چیزی که به یاد داره کیسه های سفید رنگِ خریدشن که روی زمین پخش شدن. دستِ بزرگ و رگ‌داری که پارچه ی سفیدی رو جلوی بینی و دهنش گرفتن رو به یاد داره و صادقانه میترسه چشمهاش رو باز کنه.
سعی میکنه آروم بدون اینکه کسی رو متوجه کنه دست ها و پاهاش رو تکون بده، با احساس بسته نبودن اونها کمی خیالش راحت میشه.
میتونه به راحتی بفهمه روی تختِ نرمی دراز کشیده اما میدونه تختِ خودش نیست و همین دلشوره‌اش رو بیشتر میکنه.

-منظورت چیه که خودت رفتی و آوردیش؟
-منظورم واضحه خودم آوردمش نمیتونستم اجازه بدم کسی دیگه بهش دست بزنه
-تو احمقی؟ میتونستی به من بگی یا جونگ‌کوک یا هرکس دیگه نه اینکه خودت تنهایی پاشی بری بیاریش چون یه بدبختِ حسودی که نمیخوای کسی دیگه ای بهش دست بزنه، نا سلامتی آلفای‌ پکی اگه کسی میدیدت چی؟

امگا دیگه به حرفهاشون‌ گوش‌ نمیده چون ترسیده. میدونه که اون دو نفر که به راحتی از رایحه‌شون پیداست آلفان، دارن راجع به خودش حرف میزنن و میدونه که توی دردسر بزرگی افتاده چون الفای پک شخصا اون رو دزدیده، این قطعا چیز خوبی نیست. چرا یه آلفا باید یه امگایی که جفت داره و بدزده؟‌ چرا اون؟
یکی از اونها صدای لطیف و نرمی داره، حتی با اینکه عصبانیه صداش زیبایی خاص خودش رو داره و همچین بوی خاصی هم داره. با وجود آلفا بودن و رایحه ای مثل‌چوب دارچین، پسر احساس خوبی ازش میگره انگار که میگه هیچ خطری قرار نیست از طرف من‌ تهدیدت کنه اما باز هم باعث نمیشه که مو نقره ای نترسه.

آلفای دیگه صدای کلفت و خشنی داره، جیمین نمیدونه که به خاطر عصبانیتشه یا اون مرد کلا مثل گنگستر ها صحبت میکنه.‌ رایحه‌ش اون رو میترسونه بوی خاکِ بارون خورده و قهوه. عجیبه اما در عین خوب بودن، ترسی به جونِ پسر میندازه چون حالا که بیشتر فکر میکنه به راحتی به یاد میره کسی که دزدیده‌ش دقیقا همین رایحه رو داشت.
با فکر به اون آلفا که به تازگی فهمیده آلفای پکه ناخواسته میلرزه. اون واقعا ترسیده اما یک جورایی خوشحاله که اون دو نفر نمیتونن ترسش رو احساس کنن چون حتی بچه های کوچیک هم‌میدونن فقط جفتت میتونه احساس درونیت رو با بو کشیدن فرومون هات بفهمه.
اما همه چیز خیلی عجیب میشه وقتی اون آلفای صدا کلفت متوجه بیدار شدنش میشه.

-هی داری میترسونیش جین.
-آره حتما؛ من میترسونمش نه تویی که رفتی دزدیدیش.

جیمین میدونه دیگه هیچ راهی فراری نداره پس به آرومی چشمهاش رو باز میکنه و اولین چیزی که میبینه دو مرد با تفاوت فاحش قد هستن. شاید اگه نمیتونست بوهارو تشخیص بده فکر میکرد مردِ قد بلندِ سمت چپ که لباس روشنی پوشیده و موهاش به طرز زیبایی ترکیبی از بنفش و آبی هستن همون آلفای پکه اما با استشمام دوباره رایحه ها، مو نقره ای متوجه میشه الفای سمت راست که موهای بلوندش تنها رنگِ روشن توی تمام استایلشه، دقیقا همون آلفاییه که اون رو دزدیده.

「Second Chance」ʏᴍ'Where stories live. Discover now