مجموعه ای از تهکوک drabble های سکند چنس که براتون تویه پارت جمع کردم~
enjoy 💞«فاکینگ هِل، جونگکوک؟»
مرد دیگه با شوک و چشم هایی که حالا خیلی از بیشتر از حالتشون باز شدن، میگه. باورش نمیشه که پسر نابالغِ رو به روش همین الان چه حرفی زده.
«میدونی که تو تازه چند ماه پیش هجده سالت شده نه؟»پسر که سرش رو پایین نگه داشته، حرفی نمیزنه. یونگی نگاهی به شریک جرمش که اون طرف تر با لباس های راحتیش روی مبل نشسته، نگاه میکنه اما دوباره پسر آلفا رو مخاطب قرار میده چون از نظرش این چیزیه که جونگکوک باید کنترلش میکرد.
«یعنی واقعا موقع انجامش به این فکر کر نکردید که هنوز چقد زوده؟»
اینبار نمجون صحبت میکنه. حالا سمتِ دیگه ی کوچکترین پسر نشسته.
«به هرحال اتفاقیه که افتاده.»
مو قهوه ای درحالی که مبل رو دور میزنه و بالا سر تهیونگ میایسته میگه. دستهاش به شونه های تنها امگای جمع میرسه و ماساژشون میده. تهیونگ از نگاه کردن بهش خودداری میکنه.چند ثانیه سکوت و بعد آلفا هوفه ای سر میده. کمی کلافهست اما به هرحال اتفاقیه که افتاده، اونها نمیتونن زمان رو برگردونن یا کاری کنن که اون بچه وجود نداشته باشه پس سرزنش کردن اون آلفای جوان واقعا بهترین کار نیست.
«دیگه مهم نیست که چی فکر کردید و چند سالتونه. حاضر شید باهاتون میام دکتر.»یونگی اطلاع میده و خونه رو ترک میکنه. سوکجین توی سکوت نظاره گر میمونه وقتی خودش و برادر کوچکترش تنها میشن، سمتش میره.
«تهیونگ!» خیلی زود مرد بزرگتر کنارش نشسته، یک اخم کمرنگ بین ابروهاش داره. با کمترین فشار گوش امگارو بین دو انگشتش میگیره.«میتونی هرچقد که میخوای این رو گردن جونگکوک بندازی اما من برادر خودم رو میشناسم، میدونم چطور از ضعیف بودنش مقابلت استفاده کردی تا به اون نات آلفایی عزیزت برسی.»
امگا گردنش رو کج میکنه تا کمتر دردش بگیره هرچند سوکجین اصلا گوشش رو فشار نمیده که بخواد درد بگیره اما خب تهیونگ واقعا دست خودش نبود. بعد از اون همه تنش جنسی بین خودش و جونگکوک، واقعا منتظر این بود و به محض این که به ناتِ عزیزش رسید، دیگه نتونست از فکرش بیرون بیاد.«به علاوه هیچ کس با یه بار بچه دار نشده پس واضحه که اولین بارتون نیست.»
سوکجین به ناله های الکی امگا توجه نمیکنه. اونها جوونم میتونن هرچقد که میخوان سکس داشته باشن اما نات شدن اون هم توی اون سن کم واقعا بی ملاحظگیه.
«هیونگ دردم میگیره، اینطوری با یه امگای کم سنِ باردار رفتار میکنی؟»وقتی تهیونگ غر غر میکنه، آلفا بالاخره رهاش میکنه. با ناباوری بهش زل زده و نمیدونه به امگای پرروی رو به روش چی بگه، پس به جاش میخنده. چاره ی دیگه ای نداره.
«کارتون اصلا درست نبود اما دیگه اهمیتی نداره، میخوام بدونی همه ی ما برای تو اینجاییم ته.»
امگا برادرش رو نگاه میکنه و لبخند میزنه. خودش هم ترسیده اما هیونگ هاش اونجان پس مشکلی پیش نمیاد، نباید مشکلی پیش بیاد.
YOU ARE READING
「Second Chance」ʏᴍ'
Werewolf[ Completed ] «اون نیمه ی دیگه ی من نبود، اون جانِ من بود، قلبِ من بود فقط توی یک بدنِ دیگه.» مین یونگی نمیخواد شانس دومش رو هم از دست بده اما چی میشه اگه جفتِ مقدر شدهات که بیشتر از تمام دنیا بهش اهمیت میدی، شانس دومی که با دیدنش فکر میکردی...