euphoria (noun): a feeling or state of intense excitement and happiness.
«یونگی چیکار کردی؟»
برای یونگی مهم نبود که ساعت چنده، اون فقط به سوهی زنگ زد و اصلا اهمیت نداد که ممکن بود جفتِ امگا با این کارش راحت نباشه، یونگی اونلحظه فقط به امگای خودش اهمیت میداد پس به سرعت با سوهی تماس گرفت و زن خیلی زود خودش رو به اونجا رسوند.
آلفا توضیح زیادی نداد فقط از زن خواست تا همسرش رو معاینه کنه و توقع نداشت که امگا با چشم های متعجب و نا امید از اتاقشون بیرون بیاد.«حالش خوبه؟»
یونگی جواب سوال دکتر رو نداد چون که اون کاری نکرده بود.
«نمیتونم باور کنم، یونگی. از هرکسی انتظارش رو داشتم جز تو»
یک ابروی یونگی بالا میپره، هیچ ایده ای نداره که دوستش داره از چی حرف میزنه و صادقانه اهمیتی نمیده تنها چیزی که میخواد بدونه اینکه حال جفتش خوبه یا نه.
سوهی نگاه دقیقی به صورت کلافه ی مرد میندازه، نفسش رو فوت میکنه و سعی میکنه عصبانیتش رو کنترل کنه.
«قرار نیست بمیره، زخمش هم خوب میشه.»یونگی نفس راحتی میکشه، اینطوری نیست که فکر میکرد اون زخم هیچ وقت خوب نمیشه اما همینکه میدونه خونریزی داخلی نبوده خیالش رو راحت میکنه. دهنش رو برای تشکر از امگا باز میکنه و اما صدای عصبی سوهی رو میشنوه.
«نمیدونم دعواتون شده بود، زیادی هورنی بودی یا یه جور تنبیه بوده، فقط میدونم که گند زدی یونگی.»چشم های یونگی رنگ تعجب به خودشون میگیرن. سوهی فکر میکنه که با زور با همسرش خوابیده؟ حتی پست ترین آدم های دنیاهم همچین کاری با همسرشون نمیکنن.
«سوهی من-»
صدای ضعیف آلفا توسط سوهی قطع میشه. زن هیچ بهانه ای رو قبول نمیکنه.
«یونگی سکس چیزیه که باید با رضایت دو طرف باشه حتی اگه اون شخص همسرت باشه نباید بدون اجازه و خواستهش باهاش بخوابی و تو چیکار کردی خدای من؟»پس حدسش درست بود. سوهی واقعا فکر میکنه که یونگی به جفتش آسیب زده. یونگی حتی نمیتونه یک لحظه ناراحتی مرد رو تحمل کنه چطور میتونه که اینطوری بهش آسیب بزنه؟ آلفا برای جیمین زیباترین لحظات رو میخواد. دوست داره بهترینش رو برای اینکه همیشه مردی باشه که امگا بهش اعتماد داره و تکیه میکنه، انجام بده و اینطوری آسیب زدن بهش، آخرین چیزیه که یونگی انجامش میده.
حتی اگه مو مشکی بدترین شوهر روی زمین باشه، یک سری خط قرمزها داره و یکی از اون ها رابطه ی با اجباره.«مشخصه که آمادهش نکردی و این- یونگی این قراره تا آخر عمرش باهاش باشه.»
«متاسفم.»
آلفا توضیح نمیده. ترجیح میده سوهی فکر کنه به زور با همسرش خوابیده و یه رابطه ی خشن داشته تا اینکه بخواد توضیح بده خودِ جیمین اینکارو کرده. یونگی ناامنی ها و مشکلات امگاش رو پیش بقیه جار نمیزنه.
به علاوه، یونگی خودش رو توی این قضیه مقصر هم میدونه. اگه بیشتر حواسش رو جمع میکرد یا اصلا اگه جیمین رو مجبور نمیکرد به اون مهمونی بیاد، هیچ وقت این اتفاق نمیفتاد.
YOU ARE READING
「Second Chance」ʏᴍ'
Werewolf[ Completed ] «اون نیمه ی دیگه ی من نبود، اون جانِ من بود، قلبِ من بود فقط توی یک بدنِ دیگه.» مین یونگی نمیخواد شانس دومش رو هم از دست بده اما چی میشه اگه جفتِ مقدر شدهات که بیشتر از تمام دنیا بهش اهمیت میدی، شانس دومی که با دیدنش فکر میکردی...