وقتی این پارت رو مینوشتم، این این آهنگارو گوش دادم. دوست داشتید گوش بدید؛ توی چنل هم میذارم. (به ترتیب گوش بدید)
-blue bird from banana fish
-avid from eight six
-black swan violin ver
-hold on by chord overstreetزن قطره اشکی که روی گونهش میریزه رو پاک میکنه و به عکسی که توی دستشه، خیره میشه. مدت زیادیه که تنها پسرش ناپدید شده و هیچ کس هیچ جایی اون رو ندیده.
اون ممکنه دزدیده شده باشه یا حتی بدتر، ممکنه به قتل رسیده باشه و وقتی زن به این فکر میکنه، قلبش از درد تنگ میشه.
ههمی مدت زیادی رو صرف گشتن توی بیمارستان ها کرد اما هیچ اسمی از امگایی به اسم پارک جیمیننبود و همین کمی اون رو به زنده بودن پسرش امیدوار میکنه.امگا دستی روی عکس که جیمین داخلش با موهای مشکی رنگش زیباتر از همیشه بنظر میرسه، لبخند زده و چشم هاش تقریبا ناپدید شدن، میکشه. زن، پسرش رو دوست داره بیشتر از اون چیزی که بقیه فکرش رو میکنن و حالا که جیمین ناپدید شده احساس گناه میکنه.
میدونه که جیمین آدمی نیست که فرار بکنه اما وقتی یکدر صد ایناحتمال رو میده بخاطر سخت گیری های زیادش، پسرش رو خسته کره باشه ، احساس بدی پیدا میکنه. چی میشه اگه امگا فکر میکرده هیچ کس، حتی مادر خودش اون رو به اندازه ی کافی دوست نداشته باشه؟
"ووشیک به اینجا اومده"
امگا صدای همسرش رو میشنوه. نگاهی به صورت خسته و ناامید مرد میندازه و به آرومی سرتکون میده. تسونگ هم به اندازه ی خودش برای گم شدن جیمین ناراحته و اینکه هیچ کاری از دست هیچ کدوم اونها برنمیاد، ههمی رو غمگین تر میکنه.
زن عکس رو روی میز، کنار تخت قرار میده و از اتاق قدیمی جیمین بیرون میاد.ووشیک اونجا نشسته. ههمی همیشه فکر میکرد اگه یک روزی جیمین از همه چی خسته بشه و اعتراض بکنه، ووشیک اهمیتچندانی نمیده و به راحتی اجازه میده امگا ازش جدا بشه اما آلفا ناراحته و ههمی میبینه که مرد چطور برای پیدا کردن جیمین تلاش میکنه.
"هیچ خبری نشد، نه؟"
امگا همونطور که روی مبل میشینه، میپرسه. نگاهی به صورت لاغر شده ی آلفا میندازه و بخاطر سکوت مرد آه میکشه.
"متاسفم من بیشتر دنبالش میگردم. قول میدم پیداش کنم"
ووشیک با درموندگی میگه. احتمالا باورش برای بقیه سخت باشه اما اون واقعا دلش برای جیمین تنگ شده.جیمین مردی بود که خودش رو به سرعت با همه چیز سازگار میکرد. وقتی برای اولین بار ووشیک بهش گفت نمیتونه مارکش بکنه، اعتراض چندانی نکرد فقط لبخند تلخی زد و ازش گذشت.
و آلفا فکر میکنه که هیچ امگای دیگه ای اینکارو انجام نمیده.
جیمین قانع و مطیع بود. بحث نمیکرد، به زندگی کوچک و آرومش راضی بود و با دریافت حداقل علاقه از سمت جفتش، زیباترین لبخندهاش رو به لب میاورد.
YOU ARE READING
「Second Chance」ʏᴍ'
Werewolf[ Completed ] «اون نیمه ی دیگه ی من نبود، اون جانِ من بود، قلبِ من بود فقط توی یک بدنِ دیگه.» مین یونگی نمیخواد شانس دومش رو هم از دست بده اما چی میشه اگه جفتِ مقدر شدهات که بیشتر از تمام دنیا بهش اهمیت میدی، شانس دومی که با دیدنش فکر میکردی...