Do you still love me?

2.8K 403 494
                                    


Sometimes the love, the love of your life Can make you feel weak, too tired to fight.

توی پنجمین روزِ نبود یونگی، جیمین تقریبا گریه میکنه چون که برای اولین بار باید به جای آلفا روی صندلی ریاست بشینه و برای زندگی بقیه تصمیم بگیره. مهم نیست که امگا چقد برای این آماده شده، مهم نیست که یونگی چند بار راجع به قوانین و اینکه چطور باید پک رو ریاست کنه براش توضیح داده، همیشه اولین بار ها سخت، استرس زا و پر از آدرنالینه.
توی چند روز گذشته نتونسته زیادی با همسرش صحبت کنه‌. تنها حرفهای اونها به احوال پرسی و چند تا جمله ی عاشقانه که انگار هردوشون میدونن فایده ای نداره، منتهی شده.

"لونا"
جیمین توی جاش میپره، امگا دقایق زیادی رو بی هدف به تلوزیون خاموش خونه چشم دوخته و توی افکارش غرق بود.
"چیشده؟"
مو قرمز با بارونی بلندِ خاکستری رنگش درست جلوش ایستاده، کمی بی نفس بنظر میرسه.
"یک مورد هست که باید به عنوان لونا بهش رسیدگی کنی"
مو نقره ای آب دهنش رو با صدا قورت میده. یک دفعه استرس بهش هجوم میاره و ضربان قلبش رو بالا میبره، درست مثل همه وقتهایی که مضطربه، با انگشت هاش بازی میکنه.
"چی؟"

"وقتی کسی میخواد از یک پک دیگه برای همیشه توی مون‌لایت زندگی کنه، این وظیفه ی آلفا و لوناست تا این رو تشخص بدن و حالا در نبود یونگی، کسی باید اینکارو انجام بده، تویی جیمین."
جیمین نفسش رو بیرون میده، توی جاش میایسته و سعی میکنه خودش رو آروم نگه داره.
چیزی نیست چیزی نیست همه چیز خوب پیش میره. یونگی این رو بارها بهت توضیح داده.
"نمیشه- نمیشه خودت انجامش بدی؟"
هوسوک به راحتی میتونه این رو درک کنه. هیچ کس برای اولین اعتماد به نفس کامل رو نداره پس تمام تمرکزش رو روی حمایت از امگا میذاره.

"وقتی یکی از شما توی کشور حضور داره، انجامش توسط من غیر قانونیه. نگران چیزی نباش، من درست اونجام‌. قراره به بهترین شکل ممکن انجامش بدی، لونا."
جیمین با فهمیدن اینکه هوسوک اون لحظه کنارش حضور خواهد داشت، کمی آرامش پیدا میکنه. دست از گاز گرفتن لبهاش برمیداره و برای آماده شدن، به اتاقش میره.
"فقط صبر کن تا آماده بشم"

زود تر از چیزی که امگا فکرش رو میکنه، اونها به محل مورد نظر میرسن. امگا مسیری که هربار برای دیدن یونگی یا انجام کارهای مختلف میاد رو، طی میکنه اما اینبار آلفا توی اون اتاق نیست. کسی که باید اونجا، روی صندلی چرم و راحت یونگی بشینه، خودشه.
اتاق همچنان بوی یونگی رو میده و به جیمین یاداوری میکنه که چقد دلتنگ همسرشه‌. همسری که درست یک روز قبل از هیت تنهاش گذاشته و امگا حتی مطمئن نیست که ازدواجش بتونه بیشتر از این دووم بیاره‌.
مشکلی نیست جیمین؛ داری زیادی بهش فکر میکنی، تمومش کن.

جیمین بالاخره پشت اون میز میشینه، ستون فقراتش رو صاف نگه میداره و نفس عمیقی میکشه، سعی میکنه عطر به جا مونده ی یونگی رو توی ریه هاش فرو ببره‌. میدونه که الان یونگی میتونه اضطرابش رو حس کنه و صادقانه هر لحظه منتظر صدای یونگیه اما چیزی نصیبش نمیشه.
حتما خیلی کار داره.
"خب، اینم پرونده ی کسی که قراره ببینیش، میرم بیارمش داخل"

「Second Chance」ʏᴍ'Where stories live. Discover now